گنجور

 
صائب تبریزی

تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟

که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما

کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا

که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟

پایکوبان به سردار رود خود حلاج

پنبه بردارد اگر از دهن شیشه ما

پنجه عجز گشاید ز دل سنگ گره

می کشد آب خود از مغز گهر ریشه ما

آرزو در دل ما بر سر هم ریخته است

می رود برق، نفس سوخته از بیشه ما

از دعای قدح آید به سلامت بیرون

غوطه گر در جگر سنگ زند شیشه ما

سخن سخت نگوییم به دشمن صائب

نیست چون سنگدلان دلشکنی پیشه ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۶۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظیری نیشابوری

به بریدن نرود ذوق تو ز اندیشه ما

سال ها پنجه به هم داده رگ و ریشه ما

اصل ما آب ز سرچشمه تحقیق خورد

گل تسلیم و رضا آورد اندیشه ما

می منصور که در جوش ز خامی ها بود

[...]

صائب تبریزی

هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما

پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما

عالم از جلوه معنی است خیابان بهشت

که نسیم سحر او بود اندیشه ما

قبضه خاک کجا دامن ما را گیرد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

پیش هر باد، ز بی برگی خود می نالد

در غم بند زبان نیست نی بیشه ما

پیش ازان کز عدم آید خبر لشکر نور

زنگ صف بست در آیینه اندیشه ما

اسیر شهرستانی

شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما

بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما

از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم

مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما

گردش چشم تو صیادی دیگر دارد

[...]

سیدای نسفی

نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما

جوی شیر است روان از دهن شیشه ما

خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید

خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما

ما نهالیم که پرورده باغ دگریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه