گنجور

 
صائب تبریزی

در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست

گرد را دست تصرف بر درون شیشه نیست

کار چون گویاست، بیکارست اظهار کمال

کوهکن را ترجمانی چون زبان تیشه نیست

محنت دنیا نمی گردد به گرد بیخودان

هست سهم شیر حاضر، شیر اگر در بیشه نیست

می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد

حسن بالا دست را از گرد خط اندیشه نیست

هر که خواهد گو برآرد گرد از بنیاد ما

این درخت خشک را دلبستگی با ریشه نیست

در دل ما ره ندارد عقل و تدبیرات او

عاشقان را جز پری در شیشه اندیشه نیست

به که صائب از خرابات فلک بیرون رویم

در خور این باده پر زور، اینجا شیشه نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فیاض لاهیجی

ابر زا از خصمی مژگان من اندیشه نیست

هیچ خصمی در جهان چون خصمی هم‌پیشه نیست

شیشه در هم‌چشمی دل سرزنش‌ها می‌کشد

کانچه دل آماده دارد بهر ما در شیشه نیست

در دل ما سبز می‌خواهد تمنّا تخم خام

[...]

بیدل دهلوی

خط‌خوبان هم‌،حریف طبع وحشت‌پیشه نیست

تخم شبنم، از رگ‌گل‌، در طلسم ریشه نیست

پیری‌ام‌، راه فنا، بر زندگی هموارکرد

بیستون عمر را، جز قامت خم‌، تیشه نیست

دستگاه معنی ن‌ازک‌، سخن را، پور است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه