در پرده شب هر که می ناب گرفته است
از دست خضر در ظلمات آب گرفته است
شمع سر بالین بودش دولت بیدار
آن را که خیال تو رگ خواب گرفته است
از روشنی عاریتی دل نگشاید
آیینه ما زنگ ز مهتاب گرفته است
عاجز ز عنانداری سیلاب نگردد
دستی که عنان دل بیتاب گرفته است
قربانی ما از نگه عجز، مکرر
تیغ از کف بیرحمی قصاب گرفته است
نتوان ز دل ساده ما تند گذشتن
آیینه ما دامن سیماب گرفته است
از غیرت چشم تر من بحر گرانسنگ
پیچیدگی از حلقه گرداب گرفته است
مسجود خلایق ز عزیزی شده صائب
هر کس ز جهان گوشه چو محراب گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از گریه مرا خانه چشم آب گرفته است
وز نه ما چشم ترا خواب گرفته است
دارد گرمی زلف تو پیوسته بر ابرو
گونی دلت از صحبت احباب گرفته است
از بار گهر گرچه بناگوش تو آزرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.