لب چون صدف به آب گهر تر نمیکنم
گوهر به آبروی برابر نمیکنم
شاخ شکوفهام که سبیل است سیم من
با خاک ره مضایقه زر نمیکنم
در کام بینیازی من آب و خون یکی است
نفی خزف ز پاکی گوهر نمیکنم
نتوان به آب راند مرا همچو زاهدان
تا هست می نگاه به کوثر نمیکنم
آیینه است تخته تعلیم طوطیان
بیجبهه گشاده سخن سر نمیکنم
با سینه برهنه به مژگان دویدهام
پهلو تهی ز دشنه و خنجر نمیکنم
در کعبه دل است شب و روز روی من
چون آفتاب سجده هر در نمیکنم
از چشم اهل هند سخنآفرینترم
چون طوطیان حدیث مکرر نمیکنم
صائب ز بس به فکر دهانش فرو شدم
صبح قیامت آمد و سر بر نمیکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.