بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم
سایه خود را به زمین می کشد از دنبالم
جگر پاره ولی نعمت سی روز من است
نکند دغدغه رزق پریشان حالم
کیست جز آینه و آب درین قحط آباد
که کند گریه به روز سفر از دنبالم
هر که را درد دلی هست به من شرح دهد
هر که را بار گرانی است منش حمالم
گه به خاکم کشد و گاه به خون غلطاند
چون پر تیره و بال تن من شد بالم
گریه سنگدل از بس که فشرده است مرا
خار در دیده آیینه زند تمثالم
باده صاف بود آینه طوطی من
در حریمی که لب جام نباشد لالم
آب در دیده آتش ز ترحم گردد
صائب آن شمع اگر شعله زند در بالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر حالتی از اندوه و پریشانی را توصیف میکند. او احساس میکند که مانند برگهای پاییزی، دچار نابسامانی است و نگرانیهای اقتصادی و معیشتی بر او فشار میآورد. شاعر به جستجوی دلسوزی میگردد و از دیگران میخواهد که دردهای خود را با او در میان بگذارند. او خود را در وضعیتی میبیند که به خاک میافتد یا در خون غوطهور میشود. در نهایت، احساس تنهایی و غربت او در کنار تصویر زوال و نقصان، به خوبی حس میشود. شاعر به ایستایی و ناتوانی خود در برابر این مسائل اشاره میکند و از آینه و آب به عنوان تنها چیزهایی که میتوانند دردش را بفهمند یاد میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر حال پریشانم، مثل برگهای پاییزی که در باد میرقصند، سایه خود را به آرامی روی زمین میکشم و گویی از پس من حرکت میکند.
هوش مصنوعی: من از درد و رنج فراوانی رنج میبرم، اما برای من مهم این است که روزی به سراغ من بیاید و باعث نگرانیام در مورد تأمین روزی نشود.
هوش مصنوعی: در این بیابان خشک و بیحاصل، چه کسی به جز آینه و آب میتواند برای من در روز سفر گریه کند و مرا همراهی کند؟
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش غم و دردی دارد، میتواند آن را برای من بگوید. هر کسی که بار سنگینی بر دوش دارد، من همانند یک بارکش آمادهام تا به او کمک کنم.
هوش مصنوعی: گاهی مرا به خاک میکشاند و گاهی در خون غوطهور میکند، مانند پر سیاه که بال من را گرفت.
هوش مصنوعی: گریه کردن سنگدل به خاطر اینکه خیلی تحت فشار قرار گرفته، باعث شده که مانند خاری در چشم، تصویر من را در آینه به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نشانهای از سرخوشی و زیبایی اشاره میکند که در میان دوستان و در محیطی دلنشین وجود دارد. او به تمایل خود به نوشیدن و لذتبردن از آن اشاره میکند، اما در عین حال، احساس تنهایی یا ناکامی را هم تجربه میکند. در این فضا، به نظر میرسد که ارتباطات و گفتگوها کمرنگ شده و او به نوعی سکوت و عدم بیان احساسات خود اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که با ترحم به دیگران نگاه میکنیم، مثل آب در چشمانمان است، و اگر آن شمع درون ما شعلهور شود، میتوانیم احساسات عمیقتری را تجربه کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهره بر خاک درت شب همه شب میمالم
چه کنم نیست جز این زر که شنیدی مالم
سالها شد که در این دیر مغان میگردم
آنچنان میگذرانم که مپرس احوالم
چون قدح خون جگر میخورم و میخندم
[...]
چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم
خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم
کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ
تا جهان بین جهان در کف پایت مالم
همچو خال سیهت حال تباهست مرا
[...]
زار می نالم و کس نیست که گوید حالم
پیش آن ماه که از دوری او می نالم
پای هر جا نهد آن سرو کنم روز به چشم
چون شود شب روم و دیده بر آنجا مالم
غنچه گو ناز مکن هر دم و گل نیز که من
[...]
کرده تا عشق تو چون نقش قدم پامالم
هیچکس نیست که حسرت نخورد بر حالم
در بیابان بلا، گو مدد خضر مباش
غم به هرسو که روم، میرود از دنبالم
چشم، مشتاق و حیا قفل زبان میگردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.