گنجور

 
صائب تبریزی

مختلف چند ازین پرده نیرنگ شویم

پرده بردار که تا جمله یک آهنگ شویم

تخته مشق تجلی است دل ساده ما

ما نه طوریم به یک جلوه سبک سنگ شویم

نیست چون سوخته ای تا دل ما صید کند

به که پنهان چو شرر در جگر سنگ شویم

دانه سوخته خجلت کشد از روی بهار

ما نه آنیم که شاد از می گلرنگ شویم

باختن لازم رنگ است درین بازیگاه

هیچ تدبیر چنان نیست که بیرنگ شویم

دانه سوخته خجلت کشد از روی بهار

ما نه آنیم که شاد از می گلرنگ شویم

باختن لازم رنگ است درین بازیگاه

هیچ تدبیر چنان نیست که بیرنگ شویم

خبر ازکوتهی بال و پر خود داریم

به چه امید برون زین قفس تنگ شویم

می شود بزم می افسرده ز هشیاری ما

چه بر آیینه روشن گهران زنگ شویم

دل تنگ است سراپرده آن جان جهان

صائب از تنگدلیها ز چه دلتنگ شویم؟

 
 
 
مولانا

ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم

می گلرنگ بده تا همه یک رنگ شویم

صورت لطف سقی الله تویی در دو جهان

رخ می رنگ نما تا همگان دنگ شویم

باده منسوخ شود چون به صفت باده شویم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه