گنجور

 
صائب تبریزی

به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد

بساط دوستداری چیدن و واچیدنی دارد

اگر نتوان بر آن زلف سیه چون شانه پیچیدن

به یاد او دل شبها به خود پیچیدنی دارد

نشویی گر به شبنم گرد راه این غریبان را

چو گل بر روی مرغان چمن خندیدنی دارد

خزان ناامیدی گرورق را برنگرداند

نهال آرزومندی عجب بالیدنی دارد

حجاب عشق اگر دست از عنان شوق بردارد

به پای سرو چون آب روان غلطیدنی دارد

مشو ای خرمن گل از فریب بوالهوس ایمن

به دیدن نیست قانع هر که دست چیدنی دارد

زنالیدن نگردد سرمه مانع دردمندان را

جرس در پرده شبها عجب نالیدنی دارد

گشودم سرسری بر روی دنیا چشم، ازین غافل

که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دارد

زکیفیت نباشد جلوه گاه دوستان خالی

به بوی می لب جام تهی بوسیدنی دارد

اگر در نوبهاران وانکردی چشم عبرت بین

به اوراق پریشان خزان گردیدنی دارد

ندارد جز پشیمانی ثمر آمیزش مردم

به عیاری زمردم خویش را دزدیدنی دارد

بهار عالم امکان تغافل بر نمی تابد

نچینی گر گل این باغ را بوییدنی دارد

مشو غافل زپیچ و تاب خط بر چهره خوبان

که مو بر آتش سوزان عجب پیچیدنی دارد

وصال شسته رویان می کند بیدار دلها را

به گرد باغ چون آب روان گردیدنی دارد

نمی ارزد به زخم خار و خس گلهای سیرابش

ازین گلزار صائب فکر دامن چیدنی دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اسیر شهرستانی

تماشای بهار عافیت گل چیدنی دارد

اگر در خواب باشد روی مطلب دیدنی دارد

دل دریا دو نیم است از امید و بیم پنداری

ز جذر و مد نفس دزدیدنی بالیدنی دارد

ز شمع وگل بلای گریه رنج خنده می پرسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
جویای تبریزی

گل فیض از ریاض حسن زاهد چیدنی دارد

چرا می پوشی از حق چشم، باطل دیدنی دارد

که با چشم سخن گویت تواند بود همدستان

سرت گردم زبان ناز هم فهمیدنی دارد

گره بیگانه است از جبههٔ گل شوخ من واشو

[...]

بیدل دهلوی

مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد

که همچون مو خط پیشانی‌ام بالیدنی دارد

خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی

ز پهلوی جمال آیینه‌ام نازیدنی دارد

چه سحر است اینکه دیدم در نیستان از لب نایی

[...]

قصاب کاشانی

به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد

به روز خویشتن چون صبح هم خندیدنی دارد

ز نقش نرد نتوان جمع کردن خاطر خود را

چو چیدی مهره را آن‌قدر هم برچیدنی دارد

توکل گرچه در کار است اما از پی روزی

[...]

حزین لاهیجی

به عهد بی وفایان، آشتی رنجیدنی دارد

ز بوی گل، دماغم فکر دامن چیدنی دارد

ز هم چون بگذرد شیرازهٔ دفتر بهاران را

ورق گرداندن برگ خزان هم دیدنی دارد

به کار هستی بی اعتبارش حیرتی دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه