به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد
بساط دوستداری چیدن و واچیدنی دارد
اگر نتوان بر آن زلف سیه چون شانه پیچیدن
به یاد او دل شبها به خود پیچیدنی دارد
نشویی گر به شبنم گرد راه این غریبان را
چو گل بر روی مرغان چمن خندیدنی دارد
خزان ناامیدی گرورق را برنگرداند
نهال آرزومندی عجب بالیدنی دارد
حجاب عشق اگر دست از عنان شوق بردارد
به پای سرو چون آب روان غلطیدنی دارد
مشو ای خرمن گل از فریب بوالهوس ایمن
به دیدن نیست قانع هر که دست چیدنی دارد
زنالیدن نگردد سرمه مانع دردمندان را
جرس در پرده شبها عجب نالیدنی دارد
گشودم سرسری بر روی دنیا چشم، ازین غافل
که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دارد
زکیفیت نباشد جلوه گاه دوستان خالی
به بوی می لب جام تهی بوسیدنی دارد
اگر در نوبهاران وانکردی چشم عبرت بین
به اوراق پریشان خزان گردیدنی دارد
ندارد جز پشیمانی ثمر آمیزش مردم
به عیاری زمردم خویش را دزدیدنی دارد
بهار عالم امکان تغافل بر نمی تابد
نچینی گر گل این باغ را بوییدنی دارد
مشو غافل زپیچ و تاب خط بر چهره خوبان
که مو بر آتش سوزان عجب پیچیدنی دارد
وصال شسته رویان می کند بیدار دلها را
به گرد باغ چون آب روان گردیدنی دارد
نمی ارزد به زخم خار و خس گلهای سیرابش
ازین گلزار صائب فکر دامن چیدنی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پیچیده عشق و دوستی پرداخته و نشان میدهد که درد و رنج ناشی از دوری از دوستان و یا معشوق چقدر میتواند شدید باشد. شاعر به زیبایی از تصاویری چون زلف، گل و بهار برای بیان این احساسات استفاده میکند. او به ناامیدی و خزان ناشی از فراموشی اشاره میکند و همچنین به اهمیت آگاهی از زمان و شرایط زندگی. در آخر، شاعر بر این نکته تأکید میکند که نباید از زیباییها و خوشیهای زندگی غافل شد و باید به دنبال وصال و عشق واقعی بود، زیرا در غیر این صورت فقط پشیمانی نصیب انسان میشود.
هوش مصنوعی: دوستی و آشتی با دوستان نیاز به ذوق و سلیقه دارد؛ برای اینکه بتوانی دوستی را شکل بدهی و ادامهاش بدهی، باید کارهایی انجام دهی و در عین حال از بعضی چیزها دوری کنی.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم موهای سیاه او را شانه بزنم، در شبها به یاد او دلم به خود میپیچد و بیتاب میشود.
هوش مصنوعی: اگر به شبنم، گردی از راه این غریبان شسته نشود، مانند گلی که بر روی پرندگان چمن میخندد، زندگی زیبایی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر ناامیدی نتواند برگ درخت را برگرداند، نهال آرزوها به شکوفایی شگفتانگیزی خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر پردهی عشق اجازه دهد که شوق آزادانه حرکت کند، مانند آبی که بر زمین میلغزد، میتواند به پای سرو که دراز و استوار است، برسد.
هوش مصنوعی: ای گل نازنین، فریب محبتهای بیپایه را نخور. کسانی که به دنبال لذتهای زودگذر هستند، هیچگاه به اندازهی کافی راضی نمیشوند و همیشه در جستجوی چیزی بیشترند.
هوش مصنوعی: زانو زدن و آه کشیدن، مانع از رسیدن دردمندان به آرامش نمیشود. صدای جرس در شب، به راستی چه نالهای را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: با بیتوجهی به دنیا نگاه کردم، غافل از اینکه تماشای ظاهری و سطحی همواره پیامدهایی دارد که در پس آن نهفته است.
هوش مصنوعی: دوستان در حالتی که بویی از خوشی و لذت نبردند، نمیتوانند جلوهای از زیبایی داشته باشند. این احساس خوشی و سرور مانند بوسهای از لب میماند که از جام خالی به دست میآید و نشاندهندهٔ کمبود است.
هوش مصنوعی: اگر در بهارها متوجه نشدی و عبرت نگرفتی، باید بدانید که روزگار به زودی به حالت نا مرتب و پریشان خود برمیگردد.
هوش مصنوعی: تنها نتیجهای که از ارتباط با مردم به دست میآید، حسرت و پشیمانی است. در این میان، دیانت و صداقت خود را از دست داده و به راحتی قابل دزدیده شدن میشود.
هوش مصنوعی: در بهار زندگی و در دنیای وجود، اگر غفلت کنی و گلهای این باغ را نچینی، دیگر بویی از آنها نخواهی برد.
هوش مصنوعی: از زیباییهای چهرههاتان غافل نشوید، زیرا خط و خطوطی که بر صورت آنها نقش بسته، نشاندهندهی داستانها و پیچیدگیهایی است که گویی همچون موی آتشین در هم پیچیدهاند.
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی با معشوق، دلها را سرزنده و بیدار میکند، مانند آبی که به دور باغ میگردد و حیات و زندگی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: زخم و درد خار و خس ارزش ندارد، زیرا گلهای سیراب این باغ به قدری زیبا و دلانگیز هستند که دل آدم را به چیدن از آنها میکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تماشای بهار عافیت گل چیدنی دارد
اگر در خواب باشد روی مطلب دیدنی دارد
دل دریا دو نیم است از امید و بیم پنداری
ز جذر و مد نفس دزدیدنی بالیدنی دارد
ز شمع وگل بلای گریه رنج خنده می پرسی
[...]
گل فیض از ریاض حسن زاهد چیدنی دارد
چرا می پوشی از حق چشم، باطل دیدنی دارد
که با چشم سخن گویت تواند بود همدستان
سرت گردم زبان ناز هم فهمیدنی دارد
گره بیگانه است از جبههٔ گل شوخ من واشو
[...]
مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد
که همچون مو خط پیشانیام بالیدنی دارد
خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی
ز پهلوی جمال آیینهام نازیدنی دارد
چه سحر است اینکه دیدم در نیستان از لب نایی
[...]
به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد
به روز خویشتن چون صبح هم خندیدنی دارد
ز نقش نرد نتوان جمع کردن خاطر خود را
چو چیدی مهره را آنقدر هم برچیدنی دارد
توکل گرچه در کار است اما از پی روزی
[...]
به عهد بی وفایان، آشتی رنجیدنی دارد
ز بوی گل، دماغم فکر دامن چیدنی دارد
ز هم چون بگذرد شیرازهٔ دفتر بهاران را
ورق گرداندن برگ خزان هم دیدنی دارد
به کار هستی بی اعتبارش حیرتی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.