اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم
ز محتاجان به گرد خویش چندین خوشه چین دارم
مرا بی همدمی مهرلب و بند زبان گشته
وگرنه ناله ها چون نی گره در آستین دارم
به جای خوشه افشانم اگر خرمن به دامانش
همان از باددستی انفعال از خوشه چین دارم
مرا خونگرمی منت ز کوری پیش می سوزد
ز میل توتیا در چشم میل آتشین دارم
نیم ایمن ز تیغ انتقام چرخ کم فرصت
چو مینا خنده را با گریه در یک آستین دارم
نگردد سنبلستان چون بیابان جنون از من
که سرمشق جنون زان خط و خال عنبرین دارم
ز پاس دل مشو در زلف عنبر فام خود غافل
که روشن این شبستان راز آه آتشین دارم
شود مقبول در درگاه حق چون سجده شکرم
که داغ لعنت از درگاه دو نان بر جبین دارم
درین گلزار چون گل خرده خود جمع چون سازم
که از هر شبنم او چشم شوری در کمین دارم
نیم چون دیگران گر صاحب خرمن، نیم غمگین
بحمدالله که از قسمت زبان گندمین دارم
کند در یک نفس طی هفتخوان آسمانها را
براقی کز دل بیتاب، من در زیر زین دارم
نگردد چون به چشمم عالم روشن سیه صائب
که رو در مردمان از نامجویی چون نگین دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و دردهای درونی خود میپردازد. او از حس تنهایی و نیاز به همراهی میگوید و اینکه با وجود دستاوردهایش، هنوز احساس بیقراری دارد. او به نالههای درونیاش اشاره میکند و بیان میکند که نمیتواند خوشحالی را به طور کامل احساس کند. همچنین به سختیهای زندگی و حس انتقامجویی اشاره دارد و این که چگونه باید بین شادی و غم توازن ایجاد کند. شاعر همچنین به عشق و جاذبههای جذاب اشاره میکند و در نهایت به ستایش خداوند پرداخته و به ارزشهای معنوی و روحی اشاره میکند. با وجود تمام دردها، او از زبان و هنر خود به عنوان منبع آرامش یاد میکند و در پایان تأکید میکند که نباید مانند دیگران در تنگناها غمگین شود.
هوش مصنوعی: هرچند که من در زندگیام تنها به اندازه یک دست زمین دارم، اما از افرادی که نیازمند هستند، اطراف خودم ثمرات و برکات زیادی جمع کردهام.
هوش مصنوعی: من بدون همراهی کسی که محبتش را احساس کنم و نتوانم حرف بزنم، غمگین و دلشکستهام؛ وگرنه در دل خود نالههای زیادی دارم که مانند نی در آستینم به هم پیچیدهاند.
هوش مصنوعی: اگر به جای اینکه خوشهها را پراکنده کنم، خرمن را به پای کسی بریزم، همین که از فردی که خوشهها را میچیند تأثیر بگیرم، برای من کافیست.
هوش مصنوعی: من به خاطر علاقهام به تو، دلگرمی و شوقی درونم دارم که مانند آتش میسوزد و این وضعیت در من به خاطر حواس پرتی و نادانیام بیشتر شده است.
هوش مصنوعی: من در میان خطرات و مشکلات، در انتظار انتقام سرنوشت هستم. فرصتی برای خوشحالی ندارم و مانند مینا، خوشحالی و غم را در یک زمان و در یکجا جمع کردهام.
هوش مصنوعی: سنبلستان هرگز به بیابان جنون تبدیل نخواهد شد، زیرا من نشانههای دیوانگی را از آن نقش و نگارهای زیبا و دلربا دارم.
هوش مصنوعی: از دل خود غافل نشو و به زلفهای معطرش فکر کن، چون در این شب تاریک، راز و شوق سوزان در دل دارم.
هوش مصنوعی: در برابر پروردگار، به خاطر نعمتهایی که دارم، باید شکرگزاری کنم. با این حال، حس لعن و نفرین را بر روی پیشانیام احساس میکنم که به دلیل دشواریهای زندگی و نداری جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: در این باغ، مانند گلهای دیگر، من نیز باید جمع و جور بمانم؛ چرا که از هر قطره شبنم، نگاهی پرشور در انتظار من است.
هوش مصنوعی: من مانند دیگران نیستم، حتی اگر صاحب دارایی و ثروت باشم. خوشحالم که به لطف سرنوشت، زبان و گفتگوهای بیارزش ندارم.
هوش مصنوعی: با یک نفس میتوانم به سرعت از هفت مرحله عبور کنم و به آسمانها برسم، در حالی که دلم پر از شوق و هیجان است و زیر زین، احساسات و ناآرامیهایم را دارم.
هوش مصنوعی: وقتی به چشم من دنیا روشن نیست، مثل سیاهی که به آن اشاره میشود. من نیز مانند یک نگین در دل افراد، از جستجوی نام و آوازه دوری میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم
بدان شه که مرا آورد کلی روی آوردم
وزان کو آفریدستم هزاران آفرین دارم
گهی خورشید را مانم گهی دریای گوهر را
[...]
من آن خاکم که در راه وفا رو بر زمین دارم
ز سودای بتان داغ غلامی بر جبین دارم
ز مردن غم ندارم، لیک روزی کز غمت میرم
فراموشت شود از من به عالم غم، همین دارم
فدا کردیم در عشقت دل و دین و ز من مانده
[...]
جگر گر مست و دل گر مست و آه آتشین دارم
خلاصی نبست جانم را، که عشقی در کمین دارم
به حق روی چون ماهت، به حق زلف دلخواهت
که من در روز و شب مشتاق و رویی بر زمین دارم
برو، ای ناصِحِ رعنا، مکن دیگر نصیحتها
[...]
دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم
که مشکل عقده ها در پیش از آن چین جبین دارم
مکن گستاخ سیر گلستانش ای تماشایی
که در هر رخنه دیوار آهی در کمین دارم
دمی صد بار در اشک را بر چشم می مالم
[...]
کجا از تنگدستی خاطر اندوهگین دارم
که همچون شعله صد گنج شرر در آستین دارم
بود آیینه آتش نما خاکستر عاشق
چو اخگر نور پنهان روشن از لوح جبین دارم
تو پر درد آشنا من بیزبان فرصت تغافل کیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.