تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته
پیش هر ویرانه گنج شایگان انداخته
پنجه زورآوران فکر را اندیشه ات
بر زمین عجز چون برگ خزان انداخته
گوهر شهوار را در عهد شکرخند تو
از دهن بیرون صدف چون استخوان انداخته
خط ریحانت که نی در ناخن یاقوت کرد
منشیان را چون قلم شق در بنان انداخته
چون کف خونین به خاک راه خون لعل را
از دهن در دور یاقوت تو کان انداخته
صبح خیزان قیامت را نگاه گرم تو
در غلط از فتنه آخر زمان انداخته
اشتیاق حلقه گوش تو در صلب صدف
در گهرها پیچ و تاب ریسمان انداخته
کودک این بوم و بر را حاجت تعلیم نیست
تا الف گفته است، ناوک بر نشان انداخته
از دل صحرایی خود چشم تا پوشیده ام
خویشتن را در فضای لامکان انداخته
من کیم صائب که خلاق سخن در این مقام
کلک معنی آفرین را از بنان انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جلال تو بیانها را زبان انداخته
عزت ذاتت یقین را در گمان انداخته
عقل راادراک صنعت دیده هابردوخته
نطق راوصف تو قفلی بر دهان انداخته
هرچه آنرا برنهاده دست حس و وهم وعقل
[...]
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته
[...]
آتش عشق تو شوری در جهان انداخته
رهروان را جمله از کام و زبان انداخته
در میان عاشقان لاابالی آمده
عشق تو رمزی بطرزی در میان انداخته
تیغ زهرآلود قهرت عالمی برهم زده
[...]
ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته
عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته
آتشی از مهر در میدان دل افروخته
پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته
نه تتق در عالم کون و فساد افراشته
[...]
ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته
از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.