لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن

چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن

شکرانه بیداری ازین راه مروتند

هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن

چون همت آزاده روان بدرقه توست

با اسب نی از آتش سوزنده گذر کن

مقراض ره دور، نظرهای بلندست

قطع نظر از مردم کوتاه نظر کن

کوتاهی ره در قدم فرد روان است

نقش قدم قافله را خاک به سر کن

تا با جگر تشنه توان راه بریدن

مردانه سر از روزن خورشید به در کن

در دامن ساحل چه بود غیر خس و خار

یک چند سفر در دل دریای خطر کن

چون گل، سخن نغمه سرایان چمن را

زین گوش چو بشنیدی، ازان گوش بدر کن

زان پیش که صحبت اثر خود بنماید

صائب ز حریفان دغا باز حذر کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

در عشق اگر صادقی از قرب حذر کن

چون آینه از دور قناعت به نظر کن

زان چهره کز او جای عرق می چکد آتش

در کار من سوخته دل نیم شرر کن

زان چاه زنخدان که پر از آب حیات است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ملا احمد نراقی

گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن

گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن

گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت

بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن

گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم

[...]

یغمای جندقی

از صومعه زاهد به خرابات سفر کن

طامات صفائی ندهد فکر دگر کن

آدم به نشاط غمش از گلشن مینو

بگذشت تو هم گر خلفی کار پدر کن

تا در ره او پای کند پویه قدم زن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
بلند اقبال

در آئینه بر عارض خود نظر کن

دلت را ز حال دل ما خبر کن

بزن شانه بر چین گیسوی مشکین

چوچین فارس را هم پر ازمشک تر کن

کندتیره دودش رخ مهر و مه را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه