غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود
بر هر دری که روی نهادیم بسته بود
قسمت نگر که طوطی بی طالع مرا
روی سخن به آینه زنگ بسته بود
قحط سخن نداشت مرا از سخن خموش
این رشته از گرانی گوهر گسسته بود
بخت سیاه پرده چشم حسود شد
این جغد در خرابه ماپی خجسته بود
دلها از آن مسخر من شد که همچو زلف
پرواز من همیشه به بال شکسته بود
دیوار شد میان من وآتش جحیم
گرد خجالتی که به رویم نشسته بود
روزی که بود دل ز کمر بستگان تو
از کهکشان سپهر میان رانبسته بود
صائب نباخت لنگر صبر از جفای چرخ
چون کوه زیر تیغ به تمکین نشسته بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات تلخ و ناامیدی خود میپردازد. او از دلشکستگی و ناکامیهایش میگوید و اشاره میکند که در تلاشهایش به بنبست خورده است. در عین حال، او بر مشکلاتی که بر سر راهش قرار دارد، تأکید میکند و از تغییرات غمانگیز در زندگیاش سخن به میان میآورد. شاعر به تصویرسازی از بخت بد و حسادت نیز میپردازد و نشان میدهد که چ چگونه این مسائل او را از پرواز و بالندگی باز داشتهاند. در نهایت، او احساس سنگینی و خجالت را با تصاویری هنری به تصویر میکشد و از ناملایمات زندگیاش گلایه میکند.
هوش مصنوعی: به غیر از دل، که به دو نیم تقسیم شده و شاداب به نظر میرسید، هر دری که به آن نزدیک شدیم، بسته بود.
هوش مصنوعی: نگاه کن که طوطی بینصیب من، صحبتش را با من از طریق آینه زنگزده آغاز کرده بود.
هوش مصنوعی: در دوران بیسخنی من، به خاطر سنگینی و دشواری کلمات، نمیتوانستم سخن بگویم.
هوش مصنوعی: بخت بد و شوم، چشمان حسود را پوشانده است و این جغد در خرابههای ما خوشحال و خجسته بود.
هوش مصنوعی: دلها به خاطر گرمی و جذابیت من به تسخیر درآمدند، چرا که مثل موهای پرپر من، همواره در حال پرواز و رهایی بودند.
هوش مصنوعی: میان من و آتش جهنم مانع و دیواری قرار گرفته است، ناشی از خجالتی که بر چهرهام نشسته است.
هوش مصنوعی: در روزی که دل تو به خاطر همراهی و عشق به دیگران، از آسمان به زمین پیوسته بود، احساس عمیق و گرانبهایی را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: صائب در این بیت به حالتی اشاره دارد که در برابر سختیها و ناملایمات زندگی همانند کوهی استوار و مقاوم نشسته و صبر کرده است. او با وجود بیرحمیهای روزگار، مانند کوهی سرسخت، تسلیم نشده و ایستادگی کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی که عشق رنگ جهان نقش بسته بود
تقدیر، نوک خامهٔ صنعت شکسته بود
عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است
چندین هزار مرتبه ازیاد جسته بود
خاک تلاش کرد به سر، خلق بیتمیز
[...]
دیدم به چشم سر، که سکندر نشسته بود
در چنگ انفعال دلش ریش و خسته بود
آیینه اش ز پای ستوران نمود روی
او دل مثال آینه ز آیینه شسته بود
احوال ملک [و] حشمت دارا ز من بپرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.