گنجور

 
صائب تبریزی

رو به هر صحرا که بااین شور چون مجنون کنم

پایکوبان کوه را در دامن هامون کنم

خاکساری دست من کوتاه دارد ورنه من

می توانم خاکها د رکاسه گردون کنم

از ازل آورده با خود پختگی صهبای من

نیستم نارس که جادر خم چو افلاطون کنم

خشکی سودای من ابر بهار عالم است

هرکه زین دامان صحرا بگذرد مجنون کنم

بلبلان را چون توانم مست در گلزار دید

من که خواهم باغبان را از چمن بیرون کنم

من که می دانم سبکروحان عالم را ثقیل

یک جهان بد هضم را بر خود گوارا چون کنم

من که نتوانم بر آوردن ز پا خاررهش

خارخار عشق او را چون زدل بیرون کنم

از چه ناز سرو نارعنا کشم چون قمریان

من که صائب می توانم مصرعی موزون کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم

یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم

عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر

صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم

سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم

چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم

افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا

خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم

یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟

چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟

افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا

خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟

یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

امیرخسرو دهلوی

سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟

چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!

از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر

قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم

تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی

[...]

جهان ملک خاتون

دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم

هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم

ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما

ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم

در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه