گنجور

 
صائب تبریزی

بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید

آخر ز غیب روزی ما بی‌طلب رسید

از خاکبوس دولت پابوس یافتم

هر کس به هر کجا که رسید از ادب رسید

بر خضر زندگانیِ جاوید تلخ ساخت

عمر دوباره‌ای که به من زان دو لب رسید

در سینه حکمتی که فلاطون ذخیره داشت

قالب تهی چو کرد به بنت العنب رسید

از اشک و آه کرد دلِ خویش را تهی

چون شمع دستِ هر که به دامانِ شب رسید

دست از سبب مدار که با همت محیط

آخر صدف به وصلِ گهر از سبب رسید

پرهیز کن که خونی غم‌هاست صحبتش

چون باده نارسی که به جوشِ طرب رسید

از دست و پای بوسه‌فریبِ تو کارِ دل

از دست رفته بود چو نوبت به لب رسید

صائب! حلاوتِ طلب او ز دل نرفت

چندان که زخمِ خار به من زان رطب رسید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

جانم در آرزوی تو ایجان بلب رسید

روزم در انتظار تو آخر بشب رسید

سید حسن غزنوی

ای ماه در هوای تو جانم به لب رسید

وی ترک در فراق تو روزم به شب رسید

گفتم کز آفتاب تو تابی رسد به من

درد او حسرتا که از آن تاب تب رسید

در تو نمی رسد چه عجب هیچ راد مرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید

در آرزوی روی تو روزم به شب رسید

روزم به غم گذشت و شبم تا چسان رود؟

روزی عجب گذشت و شبی بوالعجب رسید

باز آی تا به بوسه فشانم به پای تو

[...]

شمس مغربی

شاه بتان ماه رخان عرب رسید

با قامت چو نخل و لب چون رطب رسید

لب بر لبم نهاد و روان کرد عاقبت

جانم بلب رسید چو جانم بلب رسید

چون جان تازه یافت لبم از لبان او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه