بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید
آخر ز غیب روزی ما بیطلب رسید
از خاکبوس دولت پابوس یافتم
هر کس به هر کجا که رسید از ادب رسید
بر خضر زندگانیِ جاوید تلخ ساخت
عمر دوبارهای که به من زان دو لب رسید
در سینه حکمتی که فلاطون ذخیره داشت
قالب تهی چو کرد به بنت العنب رسید
از اشک و آه کرد دلِ خویش را تهی
چون شمع دستِ هر که به دامانِ شب رسید
دست از سبب مدار که با همت محیط
آخر صدف به وصلِ گهر از سبب رسید
پرهیز کن که خونی غمهاست صحبتش
چون باده نارسی که به جوشِ طرب رسید
از دست و پای بوسهفریبِ تو کارِ دل
از دست رفته بود چو نوبت به لب رسید
صائب! حلاوتِ طلب او ز دل نرفت
چندان که زخمِ خار به من زان رطب رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانم در آرزوی تو ایجان بلب رسید
روزم در انتظار تو آخر بشب رسید
ای ماه در هوای تو جانم به لب رسید
وی ترک در فراق تو روزم به شب رسید
گفتم کز آفتاب تو تابی رسد به من
درد او حسرتا که از آن تاب تب رسید
در تو نمی رسد چه عجب هیچ راد مرد
[...]
دریاب کز فراق تو جانم به لب رسید
در آرزوی روی تو روزم به شب رسید
روزم به غم گذشت و شبم تا چسان رود؟
روزی عجب گذشت و شبی بوالعجب رسید
باز آی تا به بوسه فشانم به پای تو
[...]
شاه بتان ماه رخان عرب رسید
با قامت چو نخل و لب چون رطب رسید
لب بر لبم نهاد و روان کرد عاقبت
جانم بلب رسید چو جانم بلب رسید
چون جان تازه یافت لبم از لبان او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.