گنجور

 
صائب تبریزی

آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار

ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست

گرچه از زخم زبان صائب نیاسودیم ما

شکر کز تیغ زبان ما دل کس ریش نیست

در دل بی آرزو راه غم و تشویق نیست

در جهان بی نیازی هیچ کس درویش نیست

از گرانجانی تو در بند علایق مانده ای

پیش آتش این نیستان کوچه راهی بیش نیست

از بلاها می کند ترک خودی ایمن ترا

لشگر بیگانه ای ملک ترا چون خویش نیست

می کند تر نان خشک خود به خوناب جگر

نعمت الوان اگر بر سفره درویش نیست

روزی ممسک ز جمع مال، تشویش است و بس

آنچه می ماند به زنبور از عسل جز نیش نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جلال عضد

از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست

یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست

معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است

هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست

تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست

دامن خود را بگیر از پس مرو ره بیش نیست

گر هوای عشق داری خویش را بی خویش کن

کآشنای عشق او جز عاشقی بی خویش نیست

بر امید وصل عمری بار هجرانش بکش

[...]

خیالی بخارایی

از بلای عشق تو تنها دل ما ریش نیست

کیست در عهد تو کاو را این بلا در پیش نیست

بیش از این ای گل در آزار دل بلبل مکوش

چون بقای حسن رویت چند روزی بیش نیست

از لبت بی سهمِ تیرِ غمزه ات بوسی هوس

[...]

وحشی بافقی

کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست

قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست

در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن

گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست

ما نکو دانیم طور حسن دور افتاده دوست

[...]

صائب تبریزی

آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست

دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست

خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است

دزد هرگز در کمین کلبه درویش نیست

سایه از ویرانه ما می کند پهلو تهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه