آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست
گرچه از زخم زبان صائب نیاسودیم ما
شکر کز تیغ زبان ما دل کس ریش نیست
در دل بی آرزو راه غم و تشویق نیست
در جهان بی نیازی هیچ کس درویش نیست
از گرانجانی تو در بند علایق مانده ای
پیش آتش این نیستان کوچه راهی بیش نیست
از بلاها می کند ترک خودی ایمن ترا
لشگر بیگانه ای ملک ترا چون خویش نیست
می کند تر نان خشک خود به خوناب جگر
نعمت الوان اگر بر سفره درویش نیست
روزی ممسک ز جمع مال، تشویش است و بس
آنچه می ماند به زنبور از عسل جز نیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از درد و رنج مظلومان است که بهطور ناخواسته از دل برمیآید. شاعر به ناتوانی در فرار از زخم زبان و رنجسختیها اشاره میکند و میگوید که در دلهای بی آرزو، دیگر راهی برای غم و دلشکستگی نیست. او به بلاهایی که انسان را از خودخواهی دور میکند و امنیت میبخشد، اشاره میکند و از گرانجا بودن و وابستگی به لذتها انتقاد میکند. همچنین، شاعر میگوید که نعمتهای واقعی برای درویشها وجود ندارد و تنها جمعآوری مال، باعث نگرانی و نشانهای از انسانی بیانصاف است. در نهایت، از باقیمانده زندگی، فقط درد و رنج را در نظر میگیرد.
هوش مصنوعی: آهی که از دل مظلومان بیرون میآید، بر اثر بیاختیاری است و در دین و آئین، آسودگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه ما از درد و زخم زبان دیگران خسته نشدیم، اما خوشحالیم که با زبان خود کسی را آزردیم.
هوش مصنوعی: در دل کسی که آرزویی ندارد، جایی برای غم و نگرانی وجود ندارد. در دنیای بینیازی، هیچکس در واقع فقیر و نیازمند نیست.
هوش مصنوعی: تو از سنگینی و دلمشغولیهای خود در دام وابستگیها گرفتار شدهای و در برابر شعلههای آتش این نیستان، چیزی جز یک راه تنگ و باریک وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو را از مشکلات و سختیها حفظ میکند، زیرا در برابرشان به مانند یک لشگر بیگانهای هستی که به سرزمینت تعلق ندارد و نمیتواند بر تو تسلط یابد. آنچه برای تو ارزشمند است، مانند خودت نیست و لذا از هر آسیبی دوری میکنی.
هوش مصنوعی: نان خشک خود را با اشکهای دل خوشبو میکند، اگرچه بر سفرهی درویش نعمتهای رنگین نیست.
هوش مصنوعی: جمعآوری ثروت و مال تنها به اضطراب و نگرانى منجر میشود و در نهایت آنچه از این جمعآوری باقی میماند، همچون زنبور که فقط نیشش باقی میماند، چیز خوبی نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست
یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست
معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است
هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست
تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام
[...]
یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست
دامن خود را بگیر از پس مرو ره بیش نیست
گر هوای عشق داری خویش را بی خویش کن
کآشنای عشق او جز عاشقی بی خویش نیست
بر امید وصل عمری بار هجرانش بکش
[...]
از بلای عشق تو تنها دل ما ریش نیست
کیست در عهد تو کاو را این بلا در پیش نیست
بیش از این ای گل در آزار دل بلبل مکوش
چون بقای حسن رویت چند روزی بیش نیست
از لبت بی سهمِ تیرِ غمزه ات بوسی هوس
[...]
کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست
قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست
در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن
گو قضا کن طاعت خود هر که اینش کیش نیست
ما نکو دانیم طور حسن دور افتاده دوست
[...]
آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست
خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است
دزد هرگز در کمین کلبه درویش نیست
سایه از ویرانه ما می کند پهلو تهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.