نیست غیر از دل خود روزی مهمان وجود
بازی نعمت الوان مخور از خوان وجود
گریه تلخ بود چشمه شیرین حیات
آه افسوس بود گرد بیابان وجود
رحم کن بر دل صدپاره، مشو هم نمکش
که بود شور قیامت نمک خوان وجود
زود باشد که کند زهر ندامت سبزش
هرکه لب تر کند از چشمه حیوان وجود
دامن دشت عدم تا به قیامت سبزست
دو سه روزی است برومندی بستان وجود
چه به غیر از دل و چشم نگران با خود برد؟
شبنم ما ز تماشای گلستان وجود
پیش شمعی که شد از آفت هستی آگاه
دهن گاز بود طوق گریبان وجود
پر کاهی است که بر باد بود بنیادش
در بیابان عدم تخت سلیمان وجود
میتوان یافت به صبح دل بیدار نجات
از خیال عدم و خواب پریشان وجود
نیست جز جوهر شمشیر شهادت صائب
خط آزادی اطفال دبستان وجود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.