گنجور

 
صائب تبریزی

نیست از رازِ نهانِ من خبر جاسوس را

نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را

بی‌ندامت نیست هر حرفی که از لب سر زند

بخیه‌زن از خامشی این رخنهٔ افسوس را

نالهٔ دل کرد رسوا عشقِ پنهانِ مرا

نیست ممکن در بغل‌کردن نهان ناقوس را

صاحبانِ کشف بی‌قدرند در درگاه حق

نیست در دیوانِ شاهان رتبه‌ای جاسوس را

نیست مانع از تماشا جامهٔ فانوسِ شمع

وای بر شمعی که از پرتو کند فانوس را

چون پر و بالی نباشد، راهِ آزادی است بند

روزنِ زندان کند دلگیرتر محبوس را

عشق در هر دل که افروزد چراغِ دوستی

چون پرِ پروانه سوزد پردهٔ ناموس را

عالمِ معقول بر هر کس که صائب جلوه کرد

نشمرد موجِ سراب این عالمِ محسوس را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

برکش ای صوفی ز سر این خرقه سالوس را

جام می بستان و بشکن شیشه ناموس را

کاسه می خور که خواهد کاسه سر خاک خورد

بود نقش کاسه زر این سخن کاووس را

حسن رعنایان ز جعد عنبرافشان جلوه یافت

[...]

اهلی شیرازی

در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را

تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را

خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب

عیسیی جو کین کرامت نیست جالینوس را

چون گدایانم بهل کز دور می بوسم زمین

[...]

صائب تبریزی

نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را

زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را

ناله و افغانِ من از لنگرِ تمکینِ اوست

بت ز خاموشی به فریاد آورد ناقوس را

خط چنین گر تنگ سازد بر دهانش جای بوس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

گر دلم نالان شد از دست بتان، عیبش مکن

کاوش ناحق، به فریاد آورد ناقوس را

همچو شبنم، آب می گردم ز تاب عارضش

تا ز گلبرگ لب او می ربایم بوس را

جویای تبریزی

دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را

ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را

در حقیقت این خود آرایان گرفتار خودند

حسن خط و خال بس باشد قفس طاووس را

جوش شوخی معنی آزرم از یاد تو برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه