گنجور

 
صائب تبریزی

چون ز تاب می رخت بر لاله پهلو می‌زند

غنچه در پیش گل روی تو زانو می‌زند

چون شود از عارضش آب طراوت موج زن

از خجالت دست خود آیینه بر رو می‌زند

از شبیخون خزان سنگش به مینا می‌خورد

باغ کز بادام خواب چارپهلو می‌زند

در خلاف وعده ابرویت سرآمد گشته است

در کجی‌ها این ترازو راستی مو می‌زند

کیست تا همچشم یار شوخ چشم ما شود؟

هر نگاهش بر صف صد دشت آهو می‌زند

پاک‌طینت از حدیث سرد از جا کی رود؟

آب گوهر از صبا کی چین بر ابرو می‌زند؟

صائب از بس سینه را از مهر صیقل داده‌ایم

پیش ما صافی‌دلان آیینه زانو می‌زند

 
 
 
صائب تبریزی

شانه چون بر زلف خود آن عنبرین‌مو می‌زند

در بیابان داغ‌های لاله را بو می‌زند

در تپیدن‌های دل عاشق ندارد اختیار

بال و پر در شیشه دل آن پری‌رو می‌زند

همچو مژگان هر که را دل می‌دهد آن چشم مست

[...]

اسیر شهرستانی

گه نگاهش کاروان چشم آهو می‌زند

گاه چشمش راه یک بتخانه جادو می‌زند

گریه کردم راه طعن دوستداران بسته شد

از شکایت زخم شمشیر زبان بو می‌زند؟

گرچه پُر طفل است پُر داناست در سنگین‌دلی

[...]

طغرل احراری

هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو می‌زند

بسملش چون ماه نو بر چرخ پهلو می‌زند

دی به گلگشت چمن نخلش خرام آورد بار

قمری با یاد قدش امروز کوکو می‌زند

نرگس مست خدنگ‌انداز افسون‌ساز او

[...]

فرخی یزدی

با ادب در پیش قانون هرکه زانو می‌زند

چرخ نوبت را به نام نامی او می‌زند

وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد

پایه قدرش به کاخ مهر پهلو می‌زند

تا بود سرمایه بهر درهمی سرمایه‌دار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه