چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟
چه دلخوشی است که در گوشه دهان تو نیست
گذشته ایم به اوراق لاله زار بهشت
نظر فریب تر از خار گلستان تو نیست
ز فکر چون به میان تو ره توان بردن؟
که راه فکر به باریکی میان تو نیست
غزال قدس نیاید ز لاغری به نظر
وگرنه کوتهی از زلف دلستان تو نیست
ز امتحان تو شد کوه طور صحراگرد
دل ضعیف مرا تاب امتحان تو نیست
نه بوسه ای، نه شکرخنده ای، نه دشنامی
به هیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست
ز شیوه تو چنان عام شد گرفتاری
که سرو و سوسن آزاد در زمان تو نیست
همیشه از رگ گردن، سنانش آماده است
سری که در قدم خاک آستان تو نیست
بناز بر نفس آتشین خود صائب
که هیچ سینه بی جوش در زمان تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست
ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری
که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش
[...]
چه فتنه ها که در اندازه گمان تو نیست
قیامت ست دل دیر مهربان تو نیست
فریب آشتی ده ظفر مبارک باد
دل ستم زده در بند امتحان تو نیست
مگر ز پاره سنگم که ریزدت دم تیغ
[...]
سگی به از من سرگشته پاسبان تو نیست
ولی چه سود که رویم بر آستان تو نیست
اگر چه از سر تیر تو اوفتادم دور
ولیک همچو ندانی که دل نشان تو نیست
اگر هزار خدنگ از کفت خورم دارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.