گنجور

 
صائب تبریزی

هر که چون پروانه بی باک، مست آتش است

هر کجا پر می زند بر روی دست آتش است

ربط ما با داغ عالمسوز عشق امروز نیست

سالها شد این سمندر شیر مست آتش است

نیست حسن و عشق را از هم جدایی جز به نام

هر که بر پروانه خندد در شکست آتش است

نفس اگر بر عقل غالب شد، همان مغلوب اوست

دود بر آتش سوار و زیر دست آتش است

مصرع صائب جگرسوزست چون تیر شهاب

این خدنگ گرمرو، گویا ز شست آتش است