روشن ز داغ های نهان ساز سینه را
از پشت، رو شناس کن این آبگینه را
یک دم بود گرفتگی ماه و آفتاب
روشن گهر به دل ندهد جای کینه را
دارد ترا همیشه معذب فشار قبر
از گرد کینه تا نکنی پاک سینه را
بی آه سرد دل به مقامی نمی رسد
موج خطر بود پر و بال این سفینه را
با جسم، روحی من چو مسیحا کند عروج
شهباز من به جا نگذارد نشینه را
دل می کنم به خط خوش ازان زلف مشکبار
ته جرعه ای بس است خمار شبینه را
از حرف وصوت خرده جان می رود به باد
از باد دست حفظ نما این خزینه را
در سینه بود مهر رخش تا خطش دمید
آخر به خط یار رساندم سفینه را
صائب به آرزوی دل خود نمی رسی
تا پاک از آرزو نکنی لوح سینه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دل می کشد به داغ تو هر لحظه سینه را
داغی بکش به سینه غلام کمینه را
زینسان که مشک زلف ترا سر نهاده است
گردن کشی چراست به تو عنبرینه را
ترسم بر ابروی تو نهادن دل ضعیف
[...]
هر نکته کاید از لب داننده گوهریست
خوش آن که ساخت گنج گهر درج سینه را
دانا دل از جواهر حکمت خزینه ایست
از خویشتن مدار جدا این خزینه را
چندم خراشی از سخن تلخ سینه را
آزار تا کی این دل چون آبگینه را
انگیز خار خار دل ریش عاشقست
دادن بدست باد، گل عنبرینه را
صبحست و در پیاله میی همچو آفتاب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.