دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من
چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من
غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
ای وای اگر قبول نیفتد نیاز من
خونی که بود در دل من مشک ناب شد
تا شد بدل به عشق حقیقی مجاز من
از خامیی که در رگ و در ریشه من است
نه بوته تافته است فلک در گداز من
خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد
ناخن به هر دلی که زند شاهباز من
دلها اگر ز سنگ بود می شود کباب
در محفلی که باده کشد دلنواز من
بامن همیشه بود فلک در مقام ناز
این پرده ها نگشت موافق به ساز من
زان دست پیش رو به دعا برده ام، مباد
بر روی من زنند ملایک نماز من
صائب جز آن یگانه که در دست اوست دل
فارغ بود ز هر دو جهان پاکباز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق سخن میگوید. او به دوری از معشوق و نرسیدن به وصال او اشاره میکند و از احساسات عمیق و رازهای درونیاش میگوید. عشق او را به هویت و وجودش پیوند میزند و او را از دیگران متمایز میکند. شاعر میگوید که زندگیاش بدون عشق معشوقش بیمفهوم است و عقدههای درونی او را رنج میدهد. او امید دارد که در روز قیامت، عشق او به معشوقش نمایان شود و به همچنین از نیایش و دعا و ارتباطش با خداوند سخن میگوید. در نهایت، شاعر ابراز میکند که تنها عشق اوست که برایش مهم است و او از دنیا و دغدغههای آن فارغ است.
هوش مصنوعی: دل چطور میتواند به وصال تو برسد، ای زیبای دلربا؟ چون بین من و تو، یک کوچه از زلفهای تو وجود دارد که مانع است و راهی طولانی پیش رو دارم.
هوش مصنوعی: وقتی بوی گل در فضا پخش میشود، مانند این است که رازهای دل من به تدریج فاش و نمایان میشوند و دیگر نیازی به پنهانکاری نیست.
هوش مصنوعی: غیر از بهار، هیچ چیز دیگری برای من وجود ندارد. افسوس اگر درخواست و خواستهام پذیرفته نشود.
هوش مصنوعی: من در دل خود احساسی عمیق و ناب دارم که به عشق واقعی تبدیل شده است و این احساسات من را به راهی جدید هدایت کردهاند.
هوش مصنوعی: من به خاطر خامی و ناپختگیای که در وجودم وجود دارد، نه تنها در وضعیت نامناسبی قرار دارم، بلکه آسمان نیز در حال تلاش برای شکل دادن به من هست.
هوش مصنوعی: خونابهی او در صبح قیامت سرخ و روشن میشود و ناخن او هر دل را که بزند، دلی را تحت تاثیر قرار میدهد و به درد میآورد.
هوش مصنوعی: اگر دلها از سنگ هم بودند، در نشستی که محبوب من شراب بنوشد، تبدیل به کباب میشوند.
هوش مصنوعی: همیشه آسمان در حالت ناز و عیش با من همراه بود، اما این پردهها هرگز با خواستهها و آرزوهای من همخوانی نداشتند.
هوش مصنوعی: من با دستانم به دعا و نیایش مشغولم، مبادا که فرشتگان برای من نماز بخوانند.
هوش مصنوعی: دل من تنها به آن یگانهای که در دست اوست تعلق دارد و از هر دو جهان رهایی یافتهام. من پاکباز و خالص هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
میترسم از خرابی ایمان که میبرد
[...]
ای قامت بلند تو عمر دراز من
محراب ابروی تو محل نماز من
هستم چو شمع شب همه شب در گداز و سوز
و آگه نیی ز گریه و سوز و گداز من
رازم به زیر پرده ز مردم نهفته بود
[...]
بالا بلند عشوه گر نقش بازمن
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
تخفیفه فراخ بر سر فراز من
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
آیا زد رزی آن فرجی کی رسد که او
[...]
یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
بر شاه بنده پرور مسکین نواز من
یارب که گوید از من مسکین خاکسار
با شهسوار سر کش گردون فراز من
کای نوربخش چشم جهان بین مردمان
[...]
چون شمع تا چکیدن اشکست ساز من
هستی خطیست و قف جبینگداز من
دامن به چین شکست ز نومیدی رسا
دستی در آستین به هر سو دراز من
آخر تلاش لغزش پا دامنم کشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.