زلف دلها را به دور خط نگهبانی کند
چون شود معزول عامل سبحه گردانی کند
دست گلچین می شود هر خار مژگانی که هست
از عرق چون چهره ساقی گل افشانی کند
شکر قاتل را به خاموشی ادا کردم که نقش
خامه نقاش را تحسین به حیرانی کند
چون صنوبر در سر هر موی دارد ناله ای
هر که دلهای پریشان را نگهبانی کرد
معنی فرمانروایی نیست جز اجرای حکم
در سرای خویش هر موری سلیمانی کند
شرط مهمانی غذای روح سامان دادن است
اهل دل راهر که می خواهد که مهمانی کند
از گرانجانان سبکروحی که کلفت می کشد
با سبکروحان نمی باید گرانجانی کند
زندگانی تلخ بر دریا شود هر گه صدف
دست خود را باز پیش ابر نیسانی کند
قد چو خم شد، زود می آید بسر دوران عمر
وسعت میدان چه با این اسب چوگانی کند؟
زخمی شمشیر زهرآلود منت، از کریم
مد احسان را شمار چین پیشانی کند
نغمه داودی اینجا در پس صد پرده است
پیش صائب کیست بلبل تا غزلخوانی کند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه او را میل خاطر سوی ارزانی بود
او برنج و خواری ارزانی و ارزانی بود
من بچشم یار از آن خوارم که ارزان یافتست
چون ببینی خواری هرچیز ز ارزانی بود
بر جفای صد شبش ناید پشیمانی شبی
[...]
خسروا می خور که خرم جشن افریدون رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
در چنین صد جشن فرخ شادباش و شاه باش
کایزد از بهر تو این شاهی و شادی آفرید
ملک گیتی دولت عالی تورا دادست و بس
[...]
از برای بخشش آموزی چو اقبال و خرد
آفتاب از اوج خود شاگرد این درگاه باد
هر که را نور تجلّی بر دلش آید پدید
بس عجب نه گر چو موسی که برو ریحان شود
عیش من تلخ است بی تو ور بخواهد یک زمان
دو لب شیرین تو تلخ مرا شیرین کنند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.