گنجور

 
صائب تبریزی

از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست

سر به زیر انداختن چون بید مجنون بار ماست

پیش ما جز بیخودی دیگر متاعی باب نیست

خودفروشی بنده بی صاحب بازار ماست

این که از ما دست سیلاب حوادث کوته است

نیست از گردنکشی، از پستی دیوار ماست

پنبه برمی گیرد از مینا می پر زور ما

مهر خاموشی سپند گرمی بازار ماست

پیش ازین گر زنگ از دل می زدودند، این زمان

دیدن آیینه رویان جهان زنگار ماست

گلشن آرا را سواد نامه سربسته نیست

ورنه آن گل پیرهن در غنچه منقار ماست

نقش پای ما نگردد بار بردوش زمین

خار را خون در دل از شوق سبکرفتار ماست

شب به چشم ما نسازد روز روشن را سیاه

کلبه ما را چراغ از دیده بیدار ماست

گوشه گیری را به چشم خلق شیرین کرده است

خال مشکینی که در کنج دهان یار ماست

چون سبو در آشنایی ها گرانجان نیستیم

زود می گردد سبک، دوشی که زیر بار ماست

گرچه ما از چرب نرمی مومیایی گشته‌ایم

هر که را دیدیم صائب در شکست کار ماست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کوهی

ماه رخسار شما خورشید پر انوار ما است

روشن این کز هر دو روئی دیده دیدار ماست

چون گل روی تو را دیدیم و مژگان دو چشم

هر سر خاری که می بینم آن گلزار ما است

تا بهم بینیم اسماء صفات ذات را

[...]

سلیم تهرانی

راحتی ما را اگر می باشد از آزار ماست

بوی گل در خانه از خار سر دیوار ماست

حال مرغان قفس را پیش گل خواهیم گفت

رشته ی انگشت ما انگشتر زنهار ماست

غیر مژگانم سحاب دجله افشان کس ندید

[...]

سعیدا

آنچه می دانی تو در باطن نهان اظهار ماست

هر که می خواهد ببیند روی حق، دیدار ماست

پیش رندان باده چون از جوش افتد کامل است

با ادافهمان عالم، خامشی گفتار ماست

چشم ما هرگز نشد سیر از تماشای رخش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه