می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
چند بتوان در گریبان داشت آتشپاره را؟
خون به جای آب از سرچشمه ها گردد روان
کوه بردارد اگر درد من بیچاره را
عالم افسرده را مشاطه ای چون عشق نیست
صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را
می کشد دامن به خون بی گناهان جلوه اش
نیست پروای سلیمان آن پری رخساره را
آسمان آسوده است از بی قراری های ما
گریه طفلان نمی سوزد دل گهواره را
دشمنان خویش را بی عشق دیدن مشکل است
می کنم قسمت به بی دردان، دل صد پاره را
می کند امروز صائب موم نی در ناخنم
من که ناخن گیر می کردم به آهی، خاره را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناک شاعر است. شاعر از دل غمگین خود صحبت میکند و به این میاندیشد که دیگر نمیتواند بار غم را در دلش تحمل کند. او به بیحسی و بیاعتنایی آسمان اشاره میکند که از درد و رنجهای انسانها بیخبر است. شعر همچنین به عشق و دشواریهای آن اشاره میکند و میگوید که دیدن دشمنان بدون عشق بسیار سخت است. در نهایت، شاعر از احساس خفگی و فشار درونی خود شکایت میکند و به تاثیری که این احساسات بر او و دیگران دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من میخواهم این دل پر از غم را از وجودم بیرون بیارم. تا کی میتوانم شعلهای از آتش را در دل خود نگهدارم؟
هوش مصنوعی: اگر درد من بیچاره به اندازهای باشد که به جای آب، خون از چشمهها جاری شود، حتی کوهها هم از جای خود بلند خواهند شد.
هوش مصنوعی: عالم غمگین را آرایشگری مثل عشق نیست. صحبت فرهاد با سنگ سخت، آدم را هم تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: دست او به خون افراد بیگناه آغشته میشود و او اهمیتی به سلیمان و زیبایی آن پریچهره نمیدهد.
هوش مصنوعی: آسمان بیخبر و بیتوجه به ناآرامیهای ماست و اشکهای بچهها به دل مادر گهواره آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: دیدن دشمنان خود بدون عشق و محبت کار دشواری است. بنابراین، دلم را که پر از درد و شکست است، بین خودم و کسانی که بیاحساس و بیدرک هستند تقسیم میکنم.
هوش مصنوعی: امروز صائب بیمیل و بینوا است و مانند موم در دستان من نرم شده. من میخواستم با آه و نالهای، خارهای زندگی را از خود دور کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را
سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر
کو به تابش زر کند مر سنگهای خاره را
سینه خود باز کردم زخمها بنمودمش
[...]
کعبه کویش مراد است این دل آواره را
با مراد دل رسان بارب من بیچاره را
دل دران کو رفت و شد آواره من هم می روم
تا ازان آواره تر سازم دل آواره را
در میان خار و خارا گر تونی همراه من
[...]
از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را
نیست از رطل گران اندیشه ای میخواره را
خاطر آشفته را شیرازه کنج عزلت است
دل ز جمعیت پریشان می شود سی پاره را
خصم را کردم به همواری حصار خویشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.