در وصالیم و ز هجران دست بر سر میزنیم
ما به جای نعل وارون حلقه بر در میزنیم
پرفشانیهای ما در حسرت پرواز نیست
دامنی بر آتش گل هردم از پر میزنیم
حلقه فتراک میگردد به قصد خون ما
دست اگر در حلقه زلف معنبر میزنیم
خضر میلیسد زمین اینجا و ما از سادگی
فال آب زندگانی چون سکندر میزنیم
برنمیخیزد چو خون مرده از خواب گران
بخت خوابآلود را چندان که نشتر میزنیم
ما چو داغ لاله صائب خون خود را میمکیم
بیغمان از دور پندارند ساغر میزنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به احساسات و تجربیات عمیق خود از وصال و هجران میپردازد. او به بیان حسرت و آرزوی پرواز در زندگی میپردازد و اشاره میکند که در تلاشهایشان، ظاهراً دچار داغ درون هستند. همچنین اشاره به بازیابی زندگی و خواستههای درونی دارد، در حالی که بخت و شانسش را مانند کسی که از خواب بیدار نمیشود، خوابآلود مییابد. در نهایت، شاعر به بیتفاوتی دیگران نسبت به درد و رنج خودش اشاره میکند و نشان میدهد که چه بسا دیگران تصور کنند او در حال خوشگذرانی است در حالی که در درون دچار زخم و اندوه است.
هوش مصنوعی: ما در کنار هم هستیم و از دوری خبری نیست، اما به جای اینکه مانند گذشتهها، نگران کارهای بیهوده باشیم، به عشق و پیوند خود تأکید داریم.
هوش مصنوعی: ما هرگز در حسرت پرواز نیستیم؛ بلکه همچون دمی که بر آتش گل مینشینیم، همیشه از زیبایی و شادابی زندگی بهره میگیریم.
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار همچون حلقهای است که دائماً در حال چرخش است و اگر ما هم بخواهیم در این چرخش، خونی از ما بریزد، باید با شجاعت و عشق به زندگی نزدیک شویم. در این مسیر، اگر با زیبایی و جذابیت رابطه برقرار کنیم، میتوانیم با آن هماهنگ شویم و از آن لذت ببریم.
هوش مصنوعی: خضر در اینجا به زمین دست میساید و ما به دلیل سادگی و بیخبریمان همچون سکندر به دنبال سرنوشت و آب زندگی میرویم.
هوش مصنوعی: خواب سنگین و عمیق، مانند خونی که مرده است، به راحتی از بین نمیرود، هرچند که ما تلاش کنیم و زخم بزنیم.
هوش مصنوعی: ما مانند گل لالهایم که از داغ و درد خود مینوشیم و در حالی که دیگران از دور فکر میکنند که ما مشغول خوشگذرانی و نوشیدن هستیم، در واقع غم و اندوه خود را درون خود حس میکنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در رهت نا رفته از خود هر طرف سر میزنیم
همچو مژگان بیخبر در آشیان پر میزنیم
چون سحر خمیازه آغوش فنا رامیکند
ما ز فرصت غافلان سرخوش که ساغر میزنیم
از خراش سینه مشق مدعا معلوم نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.