ای جاده سودای تو هر رشته آهی
در هر گذری چشم به راه تو نگاهی
بر حسن لطیف تو که در چشم نیاید
از صبح ازل تا به ابد مد نگاهی
زان روز که شد حسن تو غایب ز نظرها
هر چشم ز مژگان شده مجموعه آهی
چون لاله به هر گام فتاده است درین دشت
بر آتش حسرت جگر نامه سیاهی
عشق تو ز بنیاد جهان دود برآورد
با برق تجلی چه کند مشت گیاهی؟
چون رشته گوهر ز حجاب تو زند تاب
در هر گره اشک فرو مانده نگاهی
از عشق تو در کشور ما خانه خرابان
چون وادی محشر نتوان یافت پناهی
در عالم امکان دل عارف نگشاید
یوسف چه قدر جلوه کند در ته چاهی؟
تا چند به غفلت کنی این آب و علف صرف؟
سرمایه مشک است درین دشت گیاهی
فریاد که دور قدح عمر سرآمد
چندان که حبابی شکند طرف کلاهی
من ذره آن مهر جهانتاب که گردید
هر پاره دل صائب ازو پاره ماهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به احساس عشق و غربت میپردازد. شاعر در جستجوی معشوق خود، هر جا که میرود، یاد او را با خود دارد و قلبش پر از حسرت و آه است. او از زیبایی معشوق سخن میگوید که از نظر غایب است و این غیبت بر دلهای عاشقان سخت گذشته است. عشق به معشوق مثل آتشی سوزان در دلها است و شاعر به درد و رنج ناشی از این عشق اشاره میکند. در نهایت، او از گذر زمان و تلاش برای یافتن معشوق در دنیای بیرحم، و از بیپناهی دلسوختگان سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای جاده، آرزوی تو به قدری در دل من است که در هر لحظه و در هر کجا، چشمانتظار نگاه تو هستم و هر آهی که میکشم، بازتابی از خواست و عشق به توست.
هوش مصنوعی: زیبایی ظریف تو چنان است که از آغاز خلقت تا ابد هرگز در نگاه کسی نمیگنجد.
هوش مصنوعی: از آن روزی که زیبایی تو از دیدها پنهان شد، هر چشمی با مژگان خود به حسی عمیق و اندوهی مشترک دچار شد.
هوش مصنوعی: در این دشت، لالهها به هر قدمی که برمیدارند، نشان از درد و حسرت جگر دارند. این حسرت، سیاه و عمیق است، مانند نامهای که در دل نگه داشتهاند.
هوش مصنوعی: عشق تو از آغاز جهان مثل دودی به هوا رفت. با نور و روشنی که درخشش تو ایجاد میکند، یک گیاه چه قدرتی دارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که زنجیرهای از زیباییهای تو به نمایش در میآید، در هر گرهاش اشکی به خاطر یاد تو در چشمها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در سرزمین ما، به خاطر عشق تو، حال و روز کسانی که دلمرده و بیخانمان شدهاند، به گونهای است که مانند روز قیامت هیچ جایی برای پناه بردن پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: در دنیای ممکن، دل عارف نمیتواند به راحتی دل را به سوی زیباییهای ظاهری بگشاید، حتی اگر یوسف چقدر زیبا و درخشان باشد، باز هم نمیتواند در عمق تاریکی چاه خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی بیخبر و نادان بمانی و از نعمتهای موجود بهرهبرداری نکنید؟ زیرا در این دشت، سرمایهای با ارزش مانند مشک نهفته است که باید از آن بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: فریاد بزنید که عمر ما به پایان رسید؛ مثل حبابی که در یک لحظه میترکد و میگذارد.
هوش مصنوعی: من مقداری از آن عشق درخشان هستم که از هر دل پارهای، تکهای از آن را بهدست میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت
وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای
[...]
ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی
هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی
از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی
وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی
جانم بصلاح آید از آن نوش لب تو
[...]
ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی
منشی فلک داده بر این قول گواهی
جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان
ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
ناخورده مسیر قلمت وهن توقف
[...]
ای بر صفت یوسفیت حسن گواهی
ماننده یوسف شده در غربت شاهی
حسن تو ترا بی بخبری برده به تختی
مهر تو مرا بی گنهی کرده به چاهی
از لعل تو یک خنده و از عقل جهانی
[...]
رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.