نیست از خورشید و ماه این گنبد گردان سفید
ز استخوان بیگناهان است این زندان سفید
تیر آه از سینه ام بیرنگ می آید برون
وای بر صیدی کز او آید برون پیکان سفید
یوسف من زان همه قصر و سرای دلفریب
خانه چشمی بجا مانده است در کنعان سفید
قطع پیوند دل از آهو نگاهان مشکل است
از جدایی نافه را شد موی سر زینسان سفید
نامه چون برف می خواهند در دیوان حشر
تو در آن فکری که باشد سفره ات را نان سفید
خانه پردازی چراغ خانه گورست و تو
می کنی از ساده لوحی خانه و ایوان سفید
پاک طینت می رساند فیض بعد از سوختن
عود خاکستر چو گردد می کند دندان سفید
صبح پیری در رکاب پرتو منت بود
زان به یک شب گشت ابروی مه تابان سفید
ما سبکروحان مشرب را به دست کم مگیر
کز کف بی مغز باشد چهره عمان سفید
پاک کن از غیبت مردم دهان خویش را
ای که از مسواک هر دم می کنی دندان سفید
ماهرویان بس که در هر کوچه جولان می کنند
ماه نتواند شدن صائب در اصفاهان سفید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح شد در عرصهٔگردون مگو خندان سفید
کف به لب آورده است این بختی کوهان سفید
تا کجا روشن شود عجز ترددهای خلق
بحر هم در خورد گوهر میکند دندان سفید
جادهپیمای عدم بودیم و کس محرم نبود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.