دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست
از دامن است شعله جواله بی نیاز
موقوف، شور من به نسیم بهار نیست
در دست اگر چه هست به ظاهر عنان مرا
چون طفل نوسوار مرا اختیار نیست
سیل گران رکاب رسد زودتر به بحر
بر دل مرا ز پیکر خاکی غبار نیست
خاری به راه جان سبکرو درین جهان
بالاتر از مساعدت روزگار نیست
اندیشه پنبه زده را نیست از کمان
حلاج را ملاحظه از چوب دار نیست
بیهوده همچو موج چرا دست و پا زنیم؟
دریای بیقراری ما را کنار نیست
نبود به تن علاقه ز دنیا گذشته را
سرو روان مقید این جویبار نیست
پروانه خودکشی نکند بر چراغ روز
عشاق را به چهره بی شرم کار نیست
غواص از یگانگی بحر غافل است
ورنه حباب بی گهر شاهوار نیست
طامع ز تشنگی به بزرگان برد پناه
غافل که هیچ چشمه درین کوهسار نیست
صائب بگو، که سوخته جانان عشق را
آب حیات جز سخن آبدار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.