بر دل نازک گرانی میکند اندیشهام
سنگ میگردد ز ناسازی پری در شیشهام
خنده سوفار از دلتنگیم پیکان شود
بگذرد گر ناوک او از دل غمپیشهام
نیست یک مو بر تنم بیداغ عالمسوز عشق
دیده شیرست کرم شبچراغ بیشهام
زود میپیچم بساط خودنمایی را به هم
گردبادم نیست در خاک تعلق ریشهام
هیچ کس از مستی سرشار من آگاه نیست
بوی مینتوان شنیدن از دهان شیشهام
نامدار از کان برآید در زمان من عقیق
تیزی الماس دارد ناخن اندیشهام
شرم میآید ز تردستان مرا هرچند ساخت
آتش یاقوت را خاموش آب تیشهام
بر دلم صائب چو کوه قاف میآید گران
گر پری داخل شود در خلوت اندیشهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و درونی عاشقانه شاعر است. او با تصاویری از درد و غم، دل نازک خود را توصیف میکند که تحت تأثیر عشق و احساسات قرار دارد. شاعر از سنگینی اندیشهها و زیبایی پریگونهای که درونش شکل میگیرد، سخن میگوید. وی همچنین به تنهایی و عدم درک دیگران ازعشقش اشاره میکند و به نوعی از احساسات فشرده و آتشین خود پردهبرداری میکند. در نهایت، او از ترس و شرم در برابر ناپایداری زندگی و عشق میگوید و احساساتش را به صورت استعارهای از سنگ و آتش بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که افکار سنگین و دشوار بر دلم فشار میآورد، احساس میکنم که وجود لطیفم به سختی تبدیل میشود، همانطور که روح لطیف یک پری در شیشه به علت ناهنجاریها تحت فشار قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر بخندم، آن خنده میتواند مانند پیکانی باشد که دلتنگیام را از بین میبرد، هرچند که این خنده، به شدت در دل غمگینم، زخم میزند.
هوش مصنوعی: بر بدن من هیچ مویی نیست که از نشانههای سوزان عشق خالی باشد. عشق برای من مانند نوری است که در شبها به من راهنمایی میکند و من وسط جنگل این نور را دارم.
هوش مصنوعی: من به سرعت کارهای خود را جمع میکنم و به نمایش خود پایان میدهم، زیرا در این دنیا به هیچ چیزی وابسته نیستم و ریشهام در خاک نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس از حال من که به شدت غرق در شادی و سرخوشیام خبر ندارد، چون نمیتوان بوی شراب را از دهان شیشهای فهمید.
هوش مصنوعی: در زمانی که من هستم، شخص معتبر و مشهور مانند عقیق با صلابت و تیزی الماس از دل زمین بیرون میآید و خیال و تفکر من هم همچون ناخن تیز آن الماس است.
هوش مصنوعی: من از افرادی که به راحتی به دور خود میچرخند و تصمیماتشان نثاری برای من است، خجالت میکشم. هرچند که این افراد میتوانند با آب تیشهام آتش یاقوت را خاموش کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که افکار و اندیشههای عمیق و سنگین به ذهنم هجوم میآورند، انگار که کوهی سنگین بر قلبم نشسته است. حتی اگر یک پری هم به خلوت و تنهایی ذهنم بیاید، باز هم این سنگینی احساس نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشهام
بیستون کان زمرد شد زآب تیشهام
غوطه در خون زد سپهر از ناخن اندیشهام
بیستون یک دانه یاقوت شد از تیشهام
داغ جانسوزی بود هر نقطهای از کلک من
[...]
بس که خو کردست با کلفت دل غم پیشه ام
سنگ می گردد اگر ریزند می در شیشه ام
برقم و بر خرمن اهل ستم دارم گذر
هر کجا خار مغیلان است باشد بیشه ام
نخل سبزم از کدامین جوی آبم داده اند
[...]
عشق در زنهار باشد از دل غم پیشه ام
نی به ناخن می کند شیر ژیان را بیشه ام
من که از طفلی نمک پروردهٔ درد توام
همچو سرو آه در دلهاست محکم ریشه ام
فکرم از یاد میان یار نازک گشته است
[...]
بسکه نیرنگت قدح چیدهست در اندیشهام
میکند طاووس فریاد از شکست شیشهام
تخم عجزم در زمین ناامیدی کشتهاند
ناله میبالد به رنگ تار ساز از ریشهام
یک نفس در سینهام بیشور سودای تو نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.