گنجور

 
صائب تبریزی

زبان شِکوهٔ ما لعل یار می‌بندد

لب پیاله دهان خمار می‌بندد

ز جوش باده خم از جای خویشتن نرود

جنون چه طرف ازین خاکسار می‌بندد؟

غبار خاطر من آن قدر گران‌خیز است

که ره به جلوه سیل بهار می‌بندد

به من عداوت این چرخ نیلگون غلط است

کدام آینه طرف از غبار می‌بندد؟

به این امید که در دامن تو آویزد

نسیم پیرهن از مصر بار می‌بندد

اگر نه روی تو آیینه را دهد پرداز

دگر که آب درین جویبار می‌بندد؟

کلید آه ترا جوهری اگر باشد

که بر رخ تو در این حصار می‌بندد؟

به دست، کار جهان را تمام نتوان کرد

جهان ازوست که همت به کار می‌بندد

جواب آن غزل بلبل نشابورست

«که رنگ لاله و گل برقرار می‌بندد»

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

جهان جوان شد و عقد بهار می‌بندد

بهار پای جهان در نگار می‌بندد

ز صنع نشو و نما آب و خاک الوان شد

جماد و نامیه خود را به کار می‌بندد

نکاح باغ و بهارست و دایه بستان

[...]

صائب تبریزی

ز شکوه گر لبم آن گلعذار می‌بندد

که ره به گریهٔ بی‌اختیار می‌بندد؟

اگر تو در نگشایی به روی من از ناز

به آه من که در این حصار می‌بندد؟

درین ریاض دل جمع غنچه‌ای دارد

[...]

اسیر شهرستانی

دلی نسیم به عید بهار می بندد

که پای خود به حنای غبار می بندد

جنون که هیچ ندارد به عقل ویرانی

در خرابه ندانم چکار می بندد

یکی است دوزخ کین و حصار صافدلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
سعیدا

که طرف از این فلک فتنه بار می بندد

که یک گره چو گشاید هزار می بندد

هوا به روی گل و لاله رنگ می ریزد

بهار پای چمن را نگار می بندد

چمن شکوفهٔ دستار بر سر هر شاخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه