درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش
می لعلی تراود چون لب جام ازلب بامش
شراب صرف در پیمانه اش ممزوج می گردد
فتاده است آبدار ازبس که لعل باده آشامش
نگه دارد خدا ناموس عشق پاکدامن را
که خون بوسه می آید به جوش از روی گلفامش
نباشد زان گزند از چشم بد آن سرو سیمین را
که دارد از لطافت نیل چشم زخم اندامش
کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری
ز تأثیر نگاه تلخ، چشم همچو بادامش
چه باشد بوسه اش یارب، که قاصد زان لب شیرین
به عاشق نامه سربسته می آرد ز پیغامش
ندانم تنگ چون دربر کشم آن سرو سیمین را؟
که از پیراهن گل رنگ می گرداند اندامش
چسان در حلقه آغوش گیرم سرو نازی را
که از شوخی نگین را ازنگین دان می کند نامش
نگردد آب چون آیینه از عکسش، که می سازد
عرق راچشم قربانی زحیرت روی گلفامش
گره از غنچه پیکان بهزور عطسه بگشاید
نسیمی راکه راه افتد به زلف عنبرین فامش
ز خط گفتم به عاشق مهربان گردد، ندانستم
که افزاید رگ تلخی به چشم همچو بادامش
من آن آتش نوا مرغم که صید هرکه گردیدم
کند رقص سپند از شادمانی دانه در دامش
سراز دنبال من چون سایه صائب برنمی دارد
چو مجنون هر غزالی کز نظر بازی کنم رامش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف محفل و زیباییهای آن میپردازد. او به تماشای زیباییهای دختری با نام "گلفام" (چهرهای زیبا) مشغول است که در اثر میگساری، زلال و شفاف به نظر میرسد. شراب و لعل (جواهر) از لبانش بهوضوح نمایان است. شاعر در توصیف عشق و زیبایی، به ناموس عشق و پاکدامن بودن آن اشاره میکند و از آسیبپذیری عشق در برابر نگاههای بد صحبت میکند.
سرو سیمین، نماد زیبایی است که شاعر نمیخواهد آسیب ببیند و به قدرت نگاههای عاشقانه اشاره دارد. او از بوسهای شیرین سخن میگوید که حامل پیغام عاشقانه از لبان گلفام است و در تلاش است که او را در آغوش بگیرد، اما در عین حال از لطافت و ظرافت وجود او هم یاد میکند.
شاعر در نهایت به احساسات خود و چالشهای ناشی از عشق میپردازد و به دنبال معشوقش همچون مجنون به دنبال غزالی میرود. او در این عواطف، به زیبایی و لطافت معشوق تأکید کرده و در عین حال به درد و حسرتهای عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در آن محفل که چهره زیبا و گلی رنگش مانند شراب میدرخشد، بویی دلانگیز و شگفتانگیز از لبهایش به مشام میرسد، درست مانند عطری که از لب چیزی میچکد.
هوش مصنوعی: شراب در پیمانه خود ترکیب میشود و به دلیل نوشیدن زیاد، به حالت رقیق و آبداری در آمده است.
هوش مصنوعی: خداوند عشق خالص و وفادار را حفظ میکند، چرا که زیبایی او چنان جذاب و دلانگیز است که محبت و احساسات عمیق در انسانها برمیانگیزد.
هوش مصنوعی: اگر چشمی حسود و بدخواه به آن سرو زیبا نگریست، آسیب و آسیبی به او نمیرسد، زیرا او به اندازهای لطیف و زیبا است که جذابیتش توانایی دفع هر گونه نگاه زشت و بد را دارد.
هوش مصنوعی: مژگانهای زهرآلودش را با انگشتانش کنار میزند، زیرا نگاه تلخ او تأثیری جادویی دارد و چشمانش همچون بادام زیبا و دلربا است.
هوش مصنوعی: چه چیزی میتواند باشد آن بوسهی او، که پیامآور از آن لب شیرین برای عاشق پیامی پنهان به همراه میآورد؟
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم آن دختر زیبا را در آغوش بگیرم، چرا که بدنش از پیراهنی گلدار و زیبا پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم آن دختر زیبای خوشهیکل را در آغوش بگیرم که به شوخی، جواهرات را از هم تشخیص میدهد و اسمش را به زیبایی میبرد؟
هوش مصنوعی: آب همانند یک آیینه به خاطر تصویرش بازنمیگردد، زیرا عرق بدن قربانی به خاطر زیبایی چهرهاش شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر نسیمی به آرامی وزیدن بگیرد، میتواند غنچهای که به شدت بسته شده را باز کند، و این نسیم به سمت موی عنبرین او حرکت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در مورد عشق و محبت صحبت کردم و تصور می کردم که این موضوع باعث خوشحالی و مهربانی می شود، اما نمی دانستم که این عشق ممکن است درد و تلخی را نیز به همراه داشته باشد و باعث اشک و غمی مانند تلخی چشم بادام شود.
هوش مصنوعی: من مرغی هستم که در آتش نوا میزنم و هر کسی که به دام من بیفتد، با شادی و سرور به رقص درمیآید و دانهها را در دامم میبیند.
هوش مصنوعی: چون سایهای همیشه دنبالم است، به گونهای که گویی مجنون به دنبال هر غزالی میگردد، زیرا من در بازی با دیدارها میتوانم آنها را رام و آرام کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابو اسحق ابراهیم کاندر جنب انعامش
به یک ذره نمیسنجد سپهر و هفت اجرامش
بدان ژنده که او دارد طراز خلعت است آری
که نفس زندهٔ پخته است زیر ژندهٔ خامش
به طفلی بت شکست از عقل در بتخانهٔ شهوت
[...]
چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش
که هوشم می رود هر جا که آید بر زبان نامش
زد آتش در دلم یا رب چه گرمی مزاجست این
که نبود در قبا چون برگ گل یک لحظه آرامش
خرابم افگند آن مست حسن از شیوه یی هر دم
[...]
چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟
که رنگ ازبوسه خورشید می بازد لب بامش
چه آگاهی ز حال ما خمار آلودگان دارد؟
می آشامی که خالی برنمی گردد زلب جامش
نهالی راکز او امید من چشم ثمر دارد
[...]
چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خود کامش
نهانتر از رگ خواب است موج باده در جامش
رساییها به فکر طرهٔ او خاک میبوسد
مپرس از شانهٔ کوتاه دست آغاز و انجامش
خیال او مقیم چشم حیران است، میترسم
[...]
گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش
تو پنداری فریب دانهام آورده در دامش
محالست اینکه ناکامی برآید ز آسمان کامش
که از مینای خالی پر نگردد هیچکس جامش
مگیر آسان طریق عشق را کاین ره بود راهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.