زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گیرد؟
مگر جا در حریم او سپند از بهر من گیرد
زخط شد صفحه رخسارجانان مصحف ناطق
سلیمان مور را مهر خموشی از دهن گیرد
جگرگاه بدخشان داغها دارد زرشک او
کجا رنگ از سهیل باده آن سیب ذقن گیرد؟
نگردد زلف از دیدار مانع موشکافان را
که از شام غریبان دوربین فیض وطن گیرد
خطا باشد به آن خط نسبت مشک ختن کردن
که یوسف زان غبار خط عبیر پیرهن گیرد
بود نعلش در آتش هر که چشمی هست در راهش
زلیخا نیست ممکن ره به بوی پیرهن گیرد
چنان در پله افتادگی ثابت قدم گشتم
که بندد بر زمین نقش آن که خواهد دست من گیرد
دم سرد خزان را حلقه بیرون در سازد
گلستانی که رنگ از شعله آواز من گیرد
کسی را می رسد لاف زبردستی درین میدان
که تیغ از دست کوه بیستون چون کوهکن گیرد
چه حرف است این که از آیینه طوطی می شود گویا؟
که آن آیینه رو بر طوطیان راه سخن گیرد
من از تردامنی صائب به این خوش می کنم دل را
که گردد سبز خار خشک اگر دامان من گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل، با بیان احساسات عمیق و جستجوی راهی به سوی نور و عشق، به مسائلی چون نیاز به محبت و ارتباط با معشوق میپردازد. شاعر از دلتنگی و دوری از معشوق سخن میگوید و تجسمی از زیبایی و مشکلاتش را به تصویر میکشد. او به تحولی اشاره میکند که در دلش ایجاد شده و میخواهد از این وضع خروج کند. همچنین به قدرت عشق و تاثیر آن بر زندگی انسانها اشاره دارد. در نهایت، غزل نشاندهنده امیدوار بودن به تحول و تغییر در شرایط و زندگی است.
هوش مصنوعی: از دلسوزان کسی را ندارم که در میان جمع بتواند جایی برای من پیدا کند. مگر اینکه او که سپند و پاک است، به خاطر من در حریم خود جایی فراهم کند.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبای انسانها به گونهای است که گویی کتابی با کلامی گویا دارند. زبان مور به واسطه سکوت و عدم سخنگوییاش، صحیفهای پر از داستانها و رازها را در دل خود نگه میدارد.
هوش مصنوعی: بدخشان، منطقهای که داغها و زخمهای بسیاری را در دل دارد، زرشکی دارد که به شدت زیبا و باارزش است. حالا ببینید که آیا آن سیب گردنکلفت که رنگش به رنگ سهیل است، میتواند از این زرشک رنگ بگیرد؟
هوش مصنوعی: زلفی که در برابر نگاه دقیق و کنجکاوان قرار دارد، به دور از حقایق و گزندها باقی نمیماند و از غم دوری از وطن، به دوربینها و ناظرین توجه میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به اشتباه بگوید که عطر مشک را به خطی که یوسف از آن غبار دارد، نسبت دهد، در واقع دچار اشتباه شده است. زیرا زیبایی و عطر یوسف به خاطر آن غبار نیست، بلکه خود او منبع زیبایی و عطر است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی معشوق خود باشد، مانند زلیخا که عاشق یوسف بود، میتواند نشانهها و بوها را دنبال کند. این شخص میتواند به راحتی مسیر را پیدا کند، چرا که در دلش عشق و شوق وجود دارد و هر چیزی را به یاد معشوق خود میسازد.
هوش مصنوعی: به قدری در مشکلات و سختیها استقامت و پافشاری کردم که مانند نقشی در زمین باقی ماندم؛ حتی اگر کسی بخواهد به من کمک کند، نمیتواند دستم را بگیرد.
هوش مصنوعی: در هوای سرد پاییز، باغی که به رنگهای زیبا زینت داده شده، میتواند تحت تأثیر صدای من روشن و زنده شود.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که در زمینهای خاص، خود را بسیار قوی و کارآمد نشان میدهد. این فرد به قدری مهارت دارد که میتواند از یک عمل دشوار و سنگین، مانند بریدن کوهی، به آسانی برآید و آن را به خوبی انجام دهد.
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که چرا باید سخنان طوطی از آیینه شنیده شود؟ چرا که آیینه فقط بازتابی از آنچه که طوطی میگوید را نشان میدهد و به این ترتیب، در واقع، خود طوطی است که سخن میگوید، نه آیینه. این به نوعی به این نکته اشاره دارد که گاهی ممکن است ما آنچه را که از دیگران میشنویم صرفاً به خاطر بازتاب دیگران در نظر بگیریم و نه خود آن افراد.
هوش مصنوعی: من از ناپایداری و تردیدهایم خوشنودم، زیرا اگر گلی خشک و خاردار، دامن مرا بگیرد، میتواند دل مرا خوشحال کند و دوباره زنده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد
سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد
معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن
چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد
گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی
[...]
مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیرد
ز کوی تن برون آید به شهر دل وطن گیرد
ز آن عقبا نیندیشد بدین دنیا فرو ناید
نه جرم بوالحکم خواهد نه جای بوالحسن گیرد
اگر خواهد بقا یابد بباید مردنش اول
[...]
دلم بی آن شکر لب ترک عیش خویشتن گیرد
نه گل را بو کند نه ساغر می در دهن گیرد
من از خون خوردن شبهای هجر افتاده ام بیخود
صبوحی کرده او با دیگران راه چمن گیرد
ز جور او کشم تیغ و کنم آهنگ قتل خود
[...]
نه هر مغزی که بوید نکهت از مصر و یمن گیرد
مشام تیز باید تا نصیب از پیرهن گیرد
شمیمی گرنه تر دارد دماغ پیر کنعان را
پسر گم کرده ای چون انس با بیت الحزن گیرد
ورق از کس چه می خواهی سبق از کس چه می گیری
[...]
کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد
ز عیب خود پرستی ، هر زمان، بر مرد وزن گیرد
دم عیسی بخنداند گل امید صیادی
که در فصل بهاران دام او مرغ چمن گیرد
مه کنعان به خواب است ، ای صبا، بر برهمن بگذر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.