گنجور

 
صائب تبریزی

شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست

هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نیست

دل گردون متأثر نشد از گریه ما

گنه تخم چه باشد چو زمین قابل نیست؟

عاشق آن است که سر بر قدم دار نهد

میوه تا در گرو شاخ بود کامل نیست

طالع حلقه زلف تو کبابم دارد

کز تماشای تو یک چشم زدن غافل نیست

رشته نسبت بی پا و سران همتاب است

گرهی نیست به زلفش که مرا در دل نیست

سیل ویرانه ام، آرام نمی دانم چیست

هیچ سنگی به ره من بتر از منزل نیست

جوش عشق است که در ظرف نگنجد، ورنه

ساغر بحر زیاد از دهن ساحل نیست

خطر قلزم هستی، گل خودکامیهاست

نیست یک موج که در بحر رضا ساحل نیست

گرد هستی اگر از پیش نظر برخیزد

رهروی نیست درین راه که در منزل نیست

چند صائب جگر خود خوری از فکر سخن؟

جز دل چاک، قلم را ز سخن حاصل نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

ورطه‌ی پر خطر عشق ترا ساحل نیست

راه پر آفت سودای تو را منزل نیست

گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق

خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست

نشود فرقت صوری سبب منع وصال

[...]

سلمان ساوجی

درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست

در دل می‌زند و جز تو، کسی در دل نیست

این محال است که رویت به همه آیینه روی

ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست

این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟

[...]

صائب تبریزی

کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست

رشته راه طلب را گره منزل نیست

گل فتاده است به چشم تو ز غفلت، ورنه

غنچه ای نیست درین باغ که صاحبدل نیست

نقد آسایش دل در گره سوختن است

[...]

بلند اقبال

روزگاری است که هیچم خبری از دل نیست

به کسی کار دل اینگونه چو من مشکل نیست

باشد از حال من آنغرقه به دریا آگه

که امیدی دگر اندر دلش از ساحل نیست

گفتم ای دوست کیم وصل میسر گردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه