حسرت از منقار خونآلود بلبل میچکد
پاکدامانی چون شبنم از رخ گل میچکد
آب و رنگ گلستان حسن افزون میشود
هر قدر خون بیش از تیغ تغافل میچکد
گر نصیب خار میگردد گناه قسمت است
اشک شبنم در هوای دامن گل میچکد
نسبت آن طره شاداب با سنبل خطاست
آب کی در پیچ و تاب از زلف سنبل میچکد؟
حیرت سرشار، ثابت میکند سیاره را
چون عرق از روی ساقی بیتأمل میچکد
آنچه از گیرایی آن زلف و کاکل دیدهام
خون دل کی بر زمین زان زلف و کاکل میچکد؟
زیر طاق آسمانها جای خواب امن نیست
بیم سیل نوبهار از سایه پل میچکد
وسمه بر ابروی تلخ آن نگار تندخو
زهر خونخواری است کز تیغ تغافل میچکد
زود خواهد دست گلچین را گرفتن در نگار
لالههای خون که از منقار بلبل میچکد
از عرق هردم دهد شهری به طوفان چهرهاش
شبنمی گر وقت صبح از چهره گل میچکد
با تو کل تشنگان را گر بود بیعت درست
آب خضر از پنجه خشک توکل میچکد
صائب از کلک سخنپرداز ما در آتش است
خون گرمی کز سر منقار بلبل میچکد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در گلستان بیتو اشک از چشم بلبل میچکد
رنگ و بو میگردد و آب از رخ گل میچکد
مرغ دل را کشتهای امروز پنهان کردهای
خون این صید از دم تیغ تغافل میچکد
زلف مرطوب که امشب داده آبت ای نسیم
[...]
دایما خون دلم زان زلف و کاکل میچکد
آب و رنگ گل نگر کز شاخ سنبل میچکد
سرو رنگینجلوهام چون در خرام آید به ناز
خون خجلت از پر طاووس گلگل میچکد
در گلستانی که آب از جوی یکرنگی خورد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.