چشم خورشید به رخسار تو باشد روشن
نیست یک سرو به غیر از تو درین سبز چمن
یوسف از غیرت آن نرگس نیلوفر رنگ
رفت تا مصر که در نیل زند پیراهن
بگذار از پرده ناموس که سرگرمی عشق
نه چراغی است که پوشیده شود از دامن
همچنان می پرد از بی خبری چشم حباب
گرچه با بحر بود در ته یک پیرهن
هاله ماه ز شوق تو گشاده است آغوش
چند چون شمع توان بود گرفتار لگن؟
تن به زندان غریبی ندهد کس، چه کند؟
نیست بی چاه حسد دامن صحرای وطن
مرگ در مذهب ما رخصت بال افشانی است
صبح امید دمد اهل صفا را ز کفن
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت
بشکن شاخ نبات و دل ما را مشکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیبایی و عشق پرداخته و میگوید که هیچ کس به اندازه محبوبش در میان گلها ممتاز نیست. او از غزلهایی یاد میکند که عشق را از راز و پرده بیرون میآورد و بیان میکند که عشق فراتر از یک سرگرمی است. شاعر با استفاده از تصاویری همچون خورشید و ماه، به توصیف شوق و حسرت ناشی از دوری محبوب میپردازد. همچنین به موضوعاتی چون مرگ و امید اشاره میکند و بیان میکند که در عشق، حتی مرگ نیز میتواند فرصتی برای رهایی و پرواز باشد. در انتها، اشارهای به مرشد روم و دوستی در عشق و دلشکستگی دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای خورشید بر چهره تو روشنایی میبخشد؛ در این چمن سبز، هیچ درخت سرو دیگری به جز تو نیست.
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر غیرت و زیبایی نرگس نیلوفر، رنگش مانند آن گل از بین رفت و به مصر رفت تا در آب نیل، پیراهنش را بشوید.
هوش مصنوعی: اجازه بده پردهای که به خاطر ناموس برپا کردهای، کنار برود، زیرا عشق مانند چراغی نیست که بخواهد از چشمها پنهان بماند.
هوش مصنوعی: چشم حباب همچنان از ناآگاهی خود میپرد، حتی اگر در اعماق دریا نیز باشد و پوشش آن یک پیرهن باشد.
هوش مصنوعی: حلقه و نوری که ماه تشکیل میدهد، از شوق و عشق تو باز شده است و به استقبال آمده. اما من مانند شمعی هستم که در ظرفی محبوس شده و نمیتوانم آزادانه حرکت کنم.
هوش مصنوعی: هیچکس دل خود را به زندان غریبهها نمیسپارد. چه کار میتوان کرد؟ در سرزمین خود، حسد مانند چاهی است که دامن ما را میآلاید.
هوش مصنوعی: مرگ در اعتقاد ما فرصتی است برای بروز زیبایی و امید. با آمدن صبح، افرادی که پاکدل و صاف هستند از قید و بند دنیا رهایی مییابند.
هوش مصنوعی: این غزل از مرشد روم بیان میکند که به جای شکستن دلهای ما، بهتر است درخت شادابی را بشکنیم. اشاره به این دارد که باید به شادابی و زیبایی زندگی اهمیت داد و از آزردگی دل خودداری کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبل از عشق ز گل بوسه طمع کرد و بگفت
بشکن شاخ نبات و دل ما را مشکن
همین شعر » بیت ۸
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت
بشکن شاخ نبات و دل ما را مشکن
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد بسیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع بدهان و گردن
یکمنی خورد همی سیکی و سیلی ده من
ببد خلق همه عمر به پیوست سخن
سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
[...]
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.