گنجور

 
صائب تبریزی

ملایمت سپر خصم تندخو گردد

شراب شیشه شکن عاجز کدو گردد

به چشم خویش جهان را سیه کند چو عقیق

ز ساده لوحی خود هرکه نامجو گردد

صدف عبث دهنی باز می کند به سؤال

گهر چگونه برابر به آبرو گردد؟

کنند بوی شناسان غلط به ناف غزال

ز نقش پای تو خاکی که مشکبو گردد

رخی که دیده خورشید ازو پرآب شده است

چه لایق است به آیینه روبرو گردد؟

همیشه سبز بود حرف هرکه چون طوطی

ز وصل آینه قانع به گفتگو گردد

ز چار موجه به ساحل رساند کشتی خویش

ز خلق هرکه چو صائب کناره جو گردد