زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری
که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم
ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم
که پر خون شد دهانم از همان دستی که بوسیدم
به خون آغشته نعمتهای الوان جهان دیدم
زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدم
مرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن در بان
به یک دیدن زصد نادیدنی آزاد گردیدم
به من هر چون خضر دادند عمر جاودان، اما
گره شد رشته عمرم ز بس برخویش پیچیدم
نشد روز قیامت هیچ کاری دستگیر من
بجز دستی که بر یکدیگر از افسوس مالیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری با احساسات عمیق و تجربههای تلخ زندگی حکایت دارد. شاعر از زبانی گویا صحبت میکند که در آغاز بر زخمی که بر سرش انگار تیغ زده، میبارید. او به جهانی آرام اشاره دارد که از زبانش دور شده و در نتیجه خلاء وجودی را حس میکند. شاعر نسبت به ملامتهایی که میشود، هشدار میدهد و میگوید که اگر به دنبال سرافرازی هستید، از انتقاد و سرزنش دوری کنید. او احساس تنهایی و درد را با تصویری از شعله آتش و زخمهایش به تصویر میکشد و بر ابراز عشق و خیانت در روابط انسانی تأکید دارد.
شاعر به تجربههای تلخ در زندگی اشاره میکند و از بیزاری نسبت به افرادی که اهل دولت هستند، سخن میگوید. او از زندگی جاودان صحبت میکند ولی در نهایت میگوید که در روز قیامت هیچ کاری برایش مفید نخواهد بود، جز پشیمانی از گذشته و حسرتی که در دل دارد. در کل، شعر به مسائلی چون عشق، درد، پشیمانی و سرنوشت پرداخته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زبان من در دستم بود و میتوانستم سخن بگویم، مشکلات و سختیها مانند تیغ بر سرم فرود میآمد. اما وقتی که زبانم را از دست دادم، دنیایم به مکانی امن و آرام تبدیل شد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که در زندگی خود سربلند باشی و به آرزوهایت برسی، نباید از انتقادات و سرزنشها فرار کنی. من هم مانند شعله آتش، با وجود زخمها و سختیها، رشد کردهام و به اوج رسیدهام.
هوش مصنوعی: چرا باید از دلهای سنگین و غمگین به این شکل رنج ببرم، در حالی که با همان دستی که بوسیدم، دهانم از درد و خون پر شده است؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نظاره زیباییهای دنیا پرداخته، اما در عین حال تنش و درد ناشی از ظلم و قساوت را نیز احساس میکند. او به این نتیجه میرسد که حقیقت تلخی را در زندگی میبیند و برای بیان این احساسات، زبان او به مانند خورشیدی است که بر دیوار میتابد و میخواهد نور امید و زیبایی را به تصویر بکشید، هر چند که در حال حاضر به خون آغشته و متاثر از رنجهاست.
هوش مصنوعی: من از کسانی که در قدرت هستند، ناخشنود شدم؛ زیرا با یک نگاه به جمال او، به آزادی از صدها چیز نادیدنی دست یافتم.
هوش مصنوعی: به من به اندازهی خضر عمر طولانی دادهاند، اما به خاطر اینکه زیاد به خودم و مشکلاتم فکر کردم، عمرم به گرهای تبدیل شده و به سختی پیش میرود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت هیچ چیزی به کمک من نخواهد آمد، جز اینکه فقط دستانم را از روی حسرت به هم میمالیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیدهست
[...]
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم
دلم زان آفت جان بود فارغوز بلا ایمن
[...]
بمیزان نظر حسن تو را با ماه سنجیدم
میان این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم
ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم
به زیر تیغ رفتم تا زبند آزاد گردیدم
زپیچ و تاب جوهردار گردید استخوان من
زبس برخویشتن در تنگنای فکر پیچیدم
بغیر از گریه تلخ ندامت چیست در دستم
[...]
ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.