گنجور

 
صائب تبریزی

روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد

زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد

تا رگ ابر بهار و رشته باران بجاست

چنگ عشرت را به قانون می توانی ساز کرد

گلعذاران از هوا گیرند چشم پاک را

پیش شبنم بی تکلف گل گریبان باز کرد

نیست ممکن تا به دامان قیامت دوختن

بر گریبانی که زور عشق دست انداز کرد

داشت بی شیرازه آزادی پر و بال مرا

جمع خود را کبک من در چنگل شهباز کرد

نخل نورس در زمین پاک قامت می کشد

دامن مریم مسیحا را فلک پرواز کرد

نیست کار هر کسی دل را مصفا ساختن

باخت چشم آن کس که این آیینه را پرداز کرد

وعده دیدار را محشر نقاب دیگرست

گر به قدر حسنخواهی بر اسیران ناز کرد

لوح تعلیم است صائب سینه روشندلان

صحبت آیینه طوطی را سخن پرداز کرد