گنجور

 
صائب تبریزی

روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد

زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد

تا رگ ابر بهار و رشته باران بجاست

چنگ عشرت را به قانون می توانی ساز کرد

گلعذاران از هوا گیرند چشم پاک را

پیش شبنم بی تکلف گل گریبان باز کرد

نیست ممکن تا به دامان قیامت دوختن

بر گریبانی که زور عشق دست انداز کرد

داشت بی شیرازه آزادی پر و بال مرا

جمع خود را کبک من در چنگل شهباز کرد

نخل نورس در زمین پاک قامت می کشد

دامن مریم مسیحا را فلک پرواز کرد

نیست کار هر کسی دل را مصفا ساختن

باخت چشم آن کس که این آیینه را پرداز کرد

وعده دیدار را محشر نقاب دیگرست

گر به قدر حسنخواهی بر اسیران ناز کرد

لوح تعلیم است صائب سینه روشندلان

صحبت آیینه طوطی را سخن پرداز کرد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

لاله بر نرگس چو مهر و دوستی آغاز کرد

ابر خرم مجلسی از بهر ایشان ساز کرد

ابر چون می خورد هر یک مست گشت و ناز کرد

چون هزار آواز قصد نغمت و پرواز کرد

ابن یمین

ایخداوند ایکه از رفعت همای همتت

بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد

هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود

از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد

دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر

[...]

جامی

باز گل اسباب معشوقی به بستان ساز کرد

بلبل بیدل نوای عاشقی آغاز کرد

خوش برآمد فال برگ بزم عشرت ساختن

چون صبا بهر تفؤل دفتر گل باز کرد

در چمن هر غنچه رازی داشت در دل سر به مهر

[...]

اسیری لاهیجی

در هوای عشق بازم دل پرواز کرد

بار دیگر عاشقی جانم ز سر آغاز کرد

بر در او بس که بنشستم درآخر آن صنم

رحم کرد و آن در بسته برویم باز کرد

چون درون رفتم بخلوتخانه بزم شهود

[...]

صائب تبریزی

هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد

بی توقف از جهان رنگ و بو پرواز کرد

داشت بیدردی به زندان تن آسانی مرا

زخم تیغ او در رحمت به رویم باز کرد

گر سبک سازی چو عیسی از علایق خویش را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه