شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من
در کف آیینه لنگردار شد سیماب من
صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
پرده دیگر شد از غفلت برای خواب من
بس که با گرد خجالت طاعتم آمیخته است
خاک می لیسد زبان شمع در محراب من
تا نپیوندم به دریا، نیست آسایش مرا
می کند گرد یتیمی خاک را سیلاب من
پیچ و تاب رشته برمی داشت دست از گوهرم
تشنه ای سیراب می گردید اگر از آب من
همچو پیکان در تن از بی طاقتی در گردش است
از کجا تا سر برون آرد دل بی تاب من
گرچه از سرگشتگان این محیطم عمرهاست
نیست غیر از مشت خاری حاصل گرداب من
دارد از زورآوری خم در خم صید نهنگ
سر فرو نارد به صید ماهیان قلاب من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من
نیست هرگز بی چراغی گوشه محراب من
شورشی دارم که می پاشم چو ابر از یکدگر
کوه قاف آید اگر پیش ره سیلاب من
شوربختی بین که ریزد بحر با چندین گهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.