تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
آسمان آیینه خورشید را در گل گرفت
این قدر تدبیر در تسخیر ما در کار نیست
مرغ نوپرواز ما را می توان غافل گرفت
پر برون آرد به اندک روزگاری چون خدنگ
هر که را درد طلب پیکان صفت در دل گرفت
دست گستاخی ندارد خار صحرای ادب
ورنه مجنون می تواند دامن محمل گرفت
سبحه از ریگ روان سازم که دست طاقتم
سوده شد از بس شمار عقده مشکل گرفت
دست بردارد اگر از چشم بندی شرم عشق
می توان از یک نگه تیغ از کف قاتل گرفت
بی تکلف می تواند لاف خودداری زدن
هر که در وقت خرام او عنان دل گرفت
چون شرر رقص طرب در جانفشانی می کنم
بس که چون صائب ز اوضاع جهانم دل گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای عشق و دشواریهای آن اشاره میکند. او توصیف میکند که چگونه زیبایی محبوبش مانند خورشید در آسمان درخشیده و دلها را تسخیر میکند. با وجود تلاشهای زیادی که برای کنترل احساسات درونیاش انجام میدهد، عشق به سادگی میتواند او را غافلگیر کند. همچنین به قدرت عشق اشاره میکند که میتواند حتی در شرایط سخت و ناپایدار، امید و شور زندگی را ایجاد کند. شعر در نهایت به نوعی اعتراف به ناتوانی در برابر عشق و تأثیرات آن بر روح و جسم مخاطب میپردازد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غبار بر روی چهرهاش نشسته بود، آسمان نور خورشید را در گل و لای گرفته بود.
هوش مصنوعی: تدبیر و برنامهریزی برای تسلط بر ما به حدی نیست که نتوانید به سادگی ما را غافلگیر کنید. مرغ نوپرواز ما به راحتی میتواند از چنگال شما خارج شود.
هوش مصنوعی: کسی که در دلش آرزوی دستیابی به چیزی قوی و عمیق وجود دارد، در مدت زمان کوتاهی موفقیت را به دست میآورد و به مانند تیر که با دقت به هدف میخورد، به آنچه میخواهد میرسد.
هوش مصنوعی: اگر ادب وجود نداشت، مجنون میتوانست به راحتی به دامن محمل دست بزند و به عشق خود برسد. در واقع، ادب مانع از رفتارهای حقیقتاً بیپروایانه میشود.
هوش مصنوعی: میخواهم تسبیحی از سنگریزهها بسازم، زیرا از شدت مشکلات و فشارهایی که بر من وارد شده، دیگر تاب و توانم از دست رفته است.
هوش مصنوعی: اگر عشق از حالت فریبندگی خود دست بردارد، میتوان از یک نگاه ساده مانند تیغی از دستان یک قاتل گرفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زمان راه رفتن او، دلش را به دست آورد، میتواند بدون هیچ گونه تظاهر و زرق و برق، از خودداری و خودپسندی صحبت کند.
هوش مصنوعی: به خاطر شور و شوقی که در وجودم دارم، مانند شعلهای میرقصم و شادی میکنم، هرچند که مانند صائب از وضعیتهای مختلف زندگی دلم گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیوه نادان بود بر عاشق بیدل گرفت
بر اصول رقص بسمل کی کند عاقل گرفت
عشق با سیلاب پنداری زیک سرچشمه است
جای خود ویران کند هر جا دمی منزل گرفت
طبع بی انصاف را از عیب جوئی چاره نیست
[...]
شکوه ی احباب را نتوان به خود مشکل گرفت
تا زبان باشد، نمی باید سخن در دل گرفت
بیخودی در وصل از من انتقام خود کشید
داد دل از کشتی ما موج در ساحل گرفت
عشق از قید گرانجانی مرا آزاد کرد
[...]
ساغر می در کف او، رنگ و بوی گل گرفت
شیشه در چنگش صدای نغمه بلبل گرفت
بی ترنم ریزی مطرب که رشک بلبل است
در گلوی شیشه می، نغمه قلقل گرفت
سبز ما از نازکیها تاب بوی گل نداشت
[...]
شوخ ملتانی گرو از غنچه های گل گرفت
هر که پیش آمد به بینی خط کشید و پل گرفت
بس که ساغر چشم مخمورش ز خون دل گرفت
رنگ خون مژگان او چون خنجر قاتل گرفت
خوشدلی در طالع من نیست گویا روزگار
در سرشتم آب از چشم تری در گل گرفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.