گنجور

 
صائب تبریزی

عیب‌جو چندان که عیب از ما به در می‌آورد

غیرت ما زور بر کسب هنر می‌آورد

یک دل آگاه گمراهان عالم را بس است

کاروانی را به منزل راهبر می‌آورد

لطف عام او عجب دارم نصیب من شود

با چنین بختی که از دریا خبر می‌آورد

شد برومند از سر منصور چوب خشک دار

در چه موسم نخل ما یارب ثمر می‌آورد؟

می‌برد چندان که از هوشم دو چشمِ مست او

موکشانم باز آن موی کمر می‌آورد

سیرچشمان را غرض از جمع دنیا ترک اوست

سکته بهر پشت کردن رو به زر می‌آورد

هرکه چون غواص می‌سازد نفس در دل گره

صائب از دریا برون عقد گهر می‌آورد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode