گنجور

 
صائب تبریزی

به که بردیده گستاخ تمنا فکنم

پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم

خوش نشین نیست چنان جوهر بینایی من

که به هر آینه رو طرح تماشا فکنم

بی تو گر چشم به رخسار بهشت اندازم

مشت خاری است که در دیده بینا فکنم

مایه عیش حیات ابدی می گردد

هر نگاهی که بر آن قامت رعنا فکنم

نیست در روی زمین کوه گران تمکینی

تا بر او سایه اقبال چو عنقا فکنم

کشتی خاک ز آب گهرم طوفانی است

به که این گوهر شهوار به دریا فکنم

برنتابد دو جهان درد گرانسنگ مرا

این نه کوهی است که در دامن صحرا فکنم

خاک در کاسه کنم دیده دون همت را

به غلط دیده اگر بر رخ دنیا فکنم

تا گمان نفسی هست مرا، ممکن نیست

بار خود بر دل گردون چو مسیحا فکنم

خجلم چون کف بی مغز ز روشن گهران

من که سجاده خود بر سر دریا فکنم

می شود مشرق خورشید سعادت صائب

چون هما سایه اقبال به هر جا فکنم

 
 
 
حافظ

دیده دریا کُنَم و صبر به صحرا فِکَنَم

وَاندر این کار دلِ خویش به دریا فِکَنَم

از دلِ تنگِ گنهکار برآرم آهی

کآتش اندر گُنَهِ آدم و حوا فکنم

مایهٔ خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست

[...]

امیرعلیشیر نوایی

عکس رخسار چو بر ساغر صهبا فکنم

گونه ای زردوشی در می حمرا فکنم

ای گدایان در میکده همت که به جهد

خویشتن را اگر از صومعه آنجا فکنم

وه که آن مغبچه پروا نکند گر خود را

[...]

فیض کاشانی

یاد مهدی چه کنم صبر به صحرا فکنم

و اندرین کار دل خویش به دریا فکنم

دیده دریا کنم از خون جگر در شوقش

راز سربسته خود را به خدا وافکنم‏

مایه خوش‏دلی آنجاست که دلداری هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
ایرج میرزا

من به هر حیله بُوَد مقصد خود صاف کنم

به خوانینِ خراسان دو تلگراف کنم

وعده از جانب شَه رتبه و الطاف کنم

دست خطی دو سه بر قاین و بر خواف کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه