گنجور

 
صائب تبریزی

ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد

ز جلوه تو قیامت حساب بردارد

نصیب سوختگان می رسد ز پرده غیب

همیشه آبله آب از سراب بردارد

چنین که خوی تو کرده است عام ناسازی

عجب که آتش سوزان کباب بردارد

چنان عقیق تو از خون خلق شد سیراب

که از مشاهده اش زخم آب بردارد

بغیر لخت دل و پاره جگر صائب

چه توشه کس ز جهان خراب بردارد؟

 
 
 
حزین لاهیجی

خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد

غبار توبهام از دل، شراب بردارد

رهین منّت دریا نمی توان گشتن

بگو به ابر، ز چشم من آب بردارد

به رنگ نافه کند خون به دل اسیران را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه