چو خواهی عاقبت شد رزق موران
به دولت گر سلیمانی چه حاصل
چو آخر می شود تابوت تختت
اگر جمشید و خاقانی چه حاصل
چو دوران می کند درکاسه ات خاک
تو گر فغفور دورانی چه حاصل
به عالم نیست چون صائب سخن سنج
تو در ترتیب دیوانی چه حاصل
تو در تن غافل از جانی چه حاصل
اسیر چاه و زندانی چه حاصل
تن خاکی است زندانی و تو از جهل
در استحکام زندانی چه حاصل
به دل خوردن شود جان سیر از تن
تو در اندیشه نانی چه حاصل
به جان دادن توان عمر ابد یافت
تو لرزان بر سر جانی چه حاصل
عزیزان جهان جویای دردند
تو در تحصیل درمانی چه حاصل
به ظاهر بنده رحمانی اما
ز مردودان شیطانی چه حاصل
لباس ادمیت خلق نیکوست
تو زین تشریف عریانی چه حاصل
به بیداری توان فرمانروا شد
تو زین دولت گریزانی چه حاصل
بود بی پرده نور حق هویدا
تو از پوشیده چشمانی چه حاصل
شود کوته به شبگیر این ره دور
تو در رفتن گرانجانی چه حاصل
خط آزادگی چون سرو داری
ز رعنایی نمی خوانی چه حاصل
شب قدری ولی از دل سیاهی
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل
دهن می باید از غیبت کنی پاک
تو در پرداز دندانی چه حاصل
توان شد از خرابی مخزن گنج
تو در تعمیر ایوانی چه حاصل
نفس ذکرست چون باشد شمرده
تو ظاهر سبحه گردانی چه حاصل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.