گنجور

 
صائب تبریزی

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

از دل سنگ آه عاشقانه برآرد

تا به یکی بوسه خوش کند دل عاشق

زان دهن تنگ صد بهانه برآرد

گوشه نشینی براق عالم بالاست

بیضه پر و بال از آشیانه برآرد

هر که فرو برد سر به جیب تأمل

کشتی از این بحر بیکرانه برآرد

روزی برق است خرمنی چو صبحش

حاجت موری به یک دو دانه برآرد

غوطه به خون شفق دهند چو صبحش

هر که نفسهای بیغمانه برآرد

ترک کجی کن که تیرراست چو گردد

گرد به یک حمله از نشانه برآرد

دانه امید را چو خوشه پروین

از دل شب گریه شبانه برآرد

مطرب آتش نوای خامه صائب

از دوجهانت به یک ترانه برآرد

 
 
 
اثیر اخسیکتی

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

دود ز دل، از سر زمانه برآرد

حلقه ی زلفت زهر دری که درآید

دست سیه زود گرد خانه برآرد

پای درآید بسنگ بازی جان را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه