رهرو عشق چه پروای مغیلان دارد؟
بیخودی در ته پا تخت سلیمان دارد
این همان عشق غیورست که صد یوسف را
از فراموشی جاوید به زندان دارد
خط به رویش چه سخنهای پریشان که نگفت
نه همین پاس دل مور سلیمان دارد
رنگ بر روی سهیل از عرق شرم نماند
این چه رنگ است که آن سیب ز نخدان دارد
نافه از چین نفس سوخته ای آورده است
سر پیوند به آن زلف پریشان دارد
صفحه خاک کجا و رقم عیش کجا؟
این سفال از نفس سوخته ریحان دارد
مرده خواب غرورند حریفان صائب
کیست تا گوش به این مرغ خوش الحان دارد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضمون عشق و ویژگیهای آن پرداخته است. شاعر به این موضوع اشاره میکند که عشق بدون هیچ گونه ملاحظهای، مانند مغیلان به دنبال احساسات خود است و در جستجوی زیباییهاست. عشق غیور و پرشور، خاطرات و احساسات را در زندان خود نگه میدارد و نمیگذارد فراموش شوند. شاعر همچنین به تضاد بین دنیای ظاهری و لذتهای واقعی اشاره میکند و نشان میدهد که عشق و زیباییهای واقعی در لحظات عمیق و درونی یافت میشوند. شاعرانگی و معانی پیچیده در توصیف عشق، رنگ و حالتها به تصویر کشیده میشود. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که بسیاری از افراد در خواب غرور و درک نادرست از عشق هستند و این موضوع نیاز به درک عمیقتری دارد.
هوش مصنوعی: عاشق در مسیر عشق به چیزهای جانبی اهمیتی نمیدهد. او با بیخیالی و در حالت فراموشی از لذتهای باارزش بهرهمند است.
هوش مصنوعی: این عشق، همچون عشق یعقوب، آنچنان قوی است که میتواند صدها یوسف را از فراموشی ابدی در بند نگه دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان احساسات و نگرانیهای خود میپردازد. او به نوعی میگوید که در دلش گفتگوها و افکار آشفتگی وجود دارد که هرگز بر زبان نیاورده است. این احساسات به اندازهای پیچیده و عمیق هستند که تنها دل واقعی و صادق میتواند آنها را درک کند، مانند دل مور سلیمان که از ظرافت و دقت خاصی برخوردار است.
هوش مصنوعی: رنگی که بر روی ستاره سهیل نشسته، به خاطر شرم و عرق آن است. این چه رنگی است که سیب از درخت به دست میآورد.
هوش مصنوعی: عطر دلانگیزی از چین به همراه دارد که به خاطر عشق و دلبستگی، جانم را تحت تأثیر قرار داده و به زلف آشفتهاش پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: کجاست زمین و کجاست خوشی و لذت؟ این ظرف سفالی از بوی گل در حال سوختن پر شده است.
هوش مصنوعی: مردگان به خواب غرور رفتهاند و حریفان صائب، چه کسی است که به صدای این پرنده خوش نوا گوش فرا دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لشکری یار من امروز سر آن دارد
که دلم همچو سر زلف پریشان دارد
لؤلؤ چشم مرا کرد به رنگ لاله
آنکه از لاله و لؤلؤ لب دندان دارد
چون سکندر ز سفر هیچ نمی آساید
[...]
هرکه بر پستهٔ خندان تو دندان دارد
جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد
شکر و پستهٔ خندان تو میدانی چیست
چشم سوزن که درو چشمهٔ حیوان دارد
هرکه را پستهٔ خندان تو از دیده بشد
[...]
چشم من خنده شیرین تو گریان دارد
دل من را لب پر شور تو بریان دارد
خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند
سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد
کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن
[...]
میزند خوش نفس باد صبا جان دارد
باد گویی نفسی از دم جانان دارد
هم عفی الله غم عشق تو که از آه چو برق
مجلس تیرهٔ ما شمع شبستان دارد
باد در زلف تو میپیچد از آن دربان است
[...]
دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد
جانم از مسکن تن روی بجانان دارد
بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم
جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد
دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.