گنجور

 
صائب تبریزی

که می رهد زخم طره گرهگیرش؟

که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش

هزار زخم نمایان ز غمزه ای دارم

که برنیامده ازخانه کمان تیرش

هنوز شیوه چین جبین نمی داند

هنوز نو خط جوهر نگشته شمشیرش

به خوان حسن تو یعقوب اگر شود مهمان

کنی ز نعمت دیدار،چشم و دل سیرش

به گرد تربت مجنون که می تواند گشت؟

هنوز شمع مزارست دیده شیرش

 
 
 
امیر شاهی

دلم که چشم تو هر لحظه میزند تیرش

ز پای صبر در افتاد، دست میگیرش

بسی بلاست که تدبیر آن توان کردن

بلای غمزه تست آنکه نیست تدبیرش

کسی که زلف تو بیند بخواب در شب تار

[...]

جویای تبریزی

به وادیی که کند تیغ عشق تسخیرش

دل دو نیم بود نقش پای نخجیرش

فتد چو حسن در اندیشهٔ عمارت عشق

چه خانه ها که نگردد خراب تعمیرش

ز فیض عجز به بالای چشم جا یابد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جویای تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه