حکم خرد به مردم مجنون نمیرود
دیوانه است هرکه به هامون نمیرود
هرچند پیر گشت و فراموشکار شد
بیداد ما ز خاطر گردون نمیرود
استادگی ز تیزی شمشیر عشق اوست
از زخم ما به ظاهر اگر خون نمیرود
بیطاقتی مکن که بلای سیاه خط
از صد هزار تبت وارون نمیرود
هرجا که هست نقطه دل، غم محیط اوست
مرکز ز حکم دایر بیرون نمیرود
عنقا ز کوه قاف نخیزد به هایهو
از سنگ کودکان غم مجنون نمیرود
مژگان مرا ز مد نظر برد سیل اشک
از پیش چشمم آن قد موزون نمیرود
از خود برون شدن نتوانند غافلان
پای به خواب رفته به هامون نمیرود
در وقت خواب بیش شود پیچ و تاب مار
سودای گنج از سر قارون نمیرود
صائب بساز با غم آن زلف پرشکن
کاین درد پا شکسته به افسون نمیرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچم غم تو از دل پر خون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
مهرت ز سینه تا نفسی خوش برآیدم
بسیار جَهْدْ کردم و بیرون نمیرود
افسانهها که بر سر دل میکنم ولیک
[...]
از سر هوای وصل تو بیرون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
چشمم نظر به غیر جمالت نمیکند
باد نو از طبیعت موزون نمیرود
تا دورم از کنار تو یک لحظه نگذرد
[...]
از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود
در دل چنان نشسته که بیرون نمیرود
پندم مده که گر همه عالم کنند سعی
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
از آتش فراق دل عالمی بسوخت
[...]
یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود
وز دیده ام خیال تو بیرون نمی رود
نام وفا مبر که دلم از جفا پرست
این داغهای کهنه بافسون نمی رود
صد گونه گل ز منزل لیلی شکفت و ریخت
[...]
هرگز به سیر گل دل محزون نمیرود
یار از خیال غمزده بیرون نمیرود
عشق از جهان بریدن و از جان گذشتن است
کار وفا ز پیش به افسون نمیرود
مردان به جا به عزم و توکل رسیدهاند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.