مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ
ترنج دست قضا را مکن نشان گستاخ
نهاده اند ز هر خار در کمان تیری
مکن نگاه به گلهای بوستان گستاخ
ز داغ شاه، نظرهاست هر شکاری را
مده ز دست درین صیدگه عنان گستاخ
نشان تیر هوایی همان کماندارست
به قصد چرخ منه تیر در کمان گستاخ
ز کاوکاو، شرربار می شود آتش
منه به حرف کس انگشت در بیان گستاخ
ز عقل نیست به تیغ قضا زبان بازی
میار زمزمه عشق بر زبان گستاخ
ز برق خرمن گل خانمان شبنم سوخت
به شاخ گل مگذارید آشیان گستاخ
حریف ناوک غیرت نمی شوی صائب
به هر شکاری لاغر مکش گمان گستاخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه نام تو آریم بر زبان گستاخ
که یاد تو نتوان کرد در نهان گستاخ
اگر به گلبن تو بلبلی پناه آورد
کسی نمی زندش گل بر آشیان گستاخ
هر ارجمند که در راه تو شهید شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.