خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را
از دل گرم برافروز شبستانی را
گریه با سینه سوزان چه تواند کردن؟
نکند آبله سیراب، بیابانی را
باده خوب است به اندازه ساغر باشد
چه کند بلبل بی ظرف، گلستانی را؟
تا نرفته است سر رشته فرصت از دست
به که شیرازه شوی جمع پریشانی را
گر همه خانه کعبه است، که تعمیر مکن
تا توان کرد عمارت دل ویرانی را
عالم از تشنه لبان یک جگر سوخته است
به که بخشد لب او قطره بارانی را؟
اختیار لب خود را به خط سبز مده
نتوان داد به طوطی شکرستانی را
هر که از دست زلیخای هوس سالم جست
به دو عالم ندهد گوشه زندانی را
از شکرخنده بی پرده گلها پیداست
که ندیده است گلستان لب خندانی را
حلقه گوش کند حرف پریشان سخنان
هر که دیده است سر زلف پریشانی را
پیش آن کان ملاحت، دهن خوبان چیست؟
در نمکزار چه قدرست نمکدانی را؟
عالم خاک، برومند ز بالای تو شد
بهر یک سرو دهند آب، خیابانی را
خبرش نیست که آیینه ز طوطی چه کشید
به سخن هر که نیاورد سخندانی را
در عنانداری چشم تر من حیران است
در تنور آن که گره ساخته طوفانی را
به صف آرایی خود محشر ازان می نازد
که ندیده است صف آرایی مژگانی را
وقت بسیار عزیزست، گرامی دارش
به زر قلب مده یوسف کنعانی را
دل به آن چشم به افسانه و افسون مدهید
که به کافر نتوان داد مسلمانی را
در هزاران نظر شوخ نباشد صائب
آنچه در پرده بود دیده حیرانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شادی زندگی اشاره دارد و به نوعی به عشق و زیباییهای آن پرداخته است. شاعر با زبان مجازی از زیباییهای معشوق و دلمشغولیهای عاشقانه سخن میگوید. او به دلگرمی و امید در زندگی تاکید میکند و به این نکته اشاره میکند که زیباییهای زندگی مانند گلستانی هستند که نیاز به مراقبت و توجه دارند. همچنین، شاعر نسبت به ناپایداری فرصتها و اهمیت استفاده از آنها هشدار میدهد. در نهایت، شعر به فلسفه زندگی و عشق با ظرافت و لطافت پرداخته و از تنگناهای آن نیز یاد میکند.
هوش مصنوعی: از زیبایی صورتهای گلمانند خود، زلفهای نامنظم را شاداب کن و دل گرم را در دل شب گرم و روشنی ببخش.
هوش مصنوعی: گریه با دل آکنده از درد چه فایدهای دارد؟ آیا اینگونه اشکها میتواند بیابانی را سیراب کند؟
هوش مصنوعی: نوشیدنی خوب باید به اندازه باشد؛ زیرا بلبل بدون ظرف چه کاری میتواند برای گلستان انجام دهد؟
هوش مصنوعی: بهتر است فرصت را غنیمت شماری و قبل از آنکه اوضاع از کنترل خارج شود، سعی کنی که از بینظمیها جلوگیری کنی و اوضاع را سامان دهی.
هوش مصنوعی: هرچند همه جا میتواند به جایگاه مقدسی همچون خانه کعبه شباهت داشته باشد، اما باید بدانیم که هیچکس نمیتواند به تعمیر و ساختن دلهای ویران بپردازد، مگر آنکه از توان و اراده لازم برخوردار باشد.
هوش مصنوعی: جهان از کسانی که لب تشنه دارند و دلی سوخته هستند پر است، اما آیا بهتر نیست که لب آنها به جای یک قطره باران، چیز بیشتری داده شود؟
هوش مصنوعی: برای نگهداری از زبان و کلام خود، نباید آن را به دست کسی بسپاری که ممکن است به آن آسیب برساند یا آن را به شکلی نادرست بیان کند. در اینجا به نوعی تأکید میشود بر اهمیت این که از کلمات و گفتار خود به درستی محافظت کنیم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از هوس و وسوسههای زلیخا به سلامت عبور کند، هرگز حاضر نمیشود در دو عالم را به گوشهای از زندان واگذار کند.
هوش مصنوعی: از لبخند شیرین گلها مشخص است که هنوز گلستان خوشروانی را ندیدهاند.
هوش مصنوعی: گوش بسپار به سخنان بیربط، زیرا هر کسی که به حالتهای آشفته و بینظم نگاه کرده، میتواند حرفهای ناپیوسته و پراکندهای بزند.
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و جذابیت او، چهرههای زیبا چه ارزشی دارند؟ در نمکزار، نمکدان چه جایی دارد؟
هوش مصنوعی: در دنیای مادی، وجود و شکوه کسی مثل تو باعث رشد و سرسبزی زمین میشود، به طوری که به خاطر تو، حتی درختان بلند و زیبا نیز توانایی دریافت آب و زندگی دارند.
هوش مصنوعی: آیینه از صحبتهای طوطی چه رنجی برد، اما هیچ کس نمیداند. هر کسی که نتواند سخنی را خوب بیان کند، از این ماجرای آیینه و طوطی بیخبر است.
هوش مصنوعی: چشمهای مرطوب و نگران من در حال تفکر و حیرت هستند، در حالی که در داغی و شوق یک طوفان، گرهای را شکل میدهند.
هوش مصنوعی: او به زیبایی و جمعیت خود فخر میفروشد، اما نمیداند که چگونه صفوف مژهها در زیبایی و جذابیت میتوانند درخشندهتر باشند.
هوش مصنوعی: زمان بسیار باارزش است، پس آن را گرامی بدار. دل را به اندازهای که یوسف کنعانی برایش ارزش داشت، نده.
هوش مصنوعی: دل را به چشمانی که مانند افسانه و جادو هستند نسپارید؛ چرا که نمیتوان ایمان و مسلمانی را به کسی که کافر است، بخشید.
هوش مصنوعی: در هزاران چشمانداز، شوخی وجود ندارد؛ آنچه که در حجاب است، چشمان حیران را میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بده آن راحِ روانپرورِ ریحانی را
که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را
من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم
کان پری صید کند دیو سلیمانی را
سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی
[...]
گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
عرق شرم نشوید خط پیشانی را
لنگر درد به فریاد دل ما نرسید
تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟
دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است
[...]
عیش داند دل سرگشته پریشانی را
ناخدا باد بودکشتی توفانی را
اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت
از بن چاه برآر این مهکنعانی را
عشق نبود به عمارتگری عقل شریک
[...]
عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود
با من سوخته دل، سوخته دامانی را
هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو
[...]
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.